تحولات و مباحث در صفوف جریان تاریخی "راه کارگر" بمثابه یک چپ اصیل، دارای اهمیت است و مورد علاقه هر آن کسی که دل در آرمان چپ دارد و سر در سودای ارتقای کنشگری چپ. دریغ اما که این مباحث، اساساً معطوف به خود بوده و مانده در خود و لذا هیچگاه هم نتوانسته اند بگونهای درخور بازتاب عمومی بیابند! بیرونیان "راه کارگر" به سختی می توانند جوهر و چگونگی تحولات درونی آن را بفهمند! و نه از اینرو که گویا "راه کارگر" جریانی است پنهانکار و یا در هراس از نمایاندن واقعیت درون صفوف خویش. گرایش های متعدد آن با علنی کردن مباحث درونی خود از همان اوایل دهه هفتاد خورشیدی و نیز وفاداری به رویه علنیت طی بیست و پنج سال گذشته، انصافاً نشان داده اند که چنین نیست. مشکل این جاست که "راه کارگر" اختلافات را معما گونه طرح می کند و در قالب "ایدئولوژیک" و نه در متن واقعیات همه فهم! و این خود، شاید ناشی از در خود ماندن این جریان!
از خودم بگویم که وقتی جدایی بخشی از راه کارگر در نیمه دهه هفتاد خورشیدی از سازمان مادر پیش آمد کوشیدم تا دریابم که اصل اختلافات بر سر چیست؟ البته متوجه بودم و طی تجربه باز هم بیشتر دریافتم که تاکید رفقای جداشده از پیکره، همانا ثقل قایل شدن آنان بوده است بر امر دمکراسی در مبارزه جاری با حکومت دینی حاکم. واقعیت اما اینست که هیچیک از طرفین اختلاف نتوانستند موجز و صریح برای افکار عمومی روشن کنند که اختلاف فیمابین آنان در اصل، همانا بر سر نسبت دمکراسی است با سوسیالیسم. و نیز اینکه، دمکراسی آیا امری است دارای خصلت استقلال نسبی و ورودیهای برای سوسیالیسم یا منقسم به دو شق بورژوایی و پرولتری؟ و همین جا تصریح کنم که حرف بر سر این نیست که آنها اصلاً چیزهایی در این زمینه ننوشته اند، اینست که نتوانستنه اند این تفاوت نظرهای دارای اهمیت عملی را به شکل ملموس در سطح جنبش جابیندازند.
باز از خودم بگویم که وقتی هم اوایل دهه نود خورشیدی تقسیم سازمان "راه کارگر" به دو بخش پیش آمد در مراجعاتی که به رفقایی از "راه کارگر" داشتم کوشیدم تا از این سر در بیاورم که بلاخره جدایی بر سر چیست؟ به طنز حتی مراجعه شوندگانم را هم گفتم که حسابی همه را "سرکار" گذاشته اید و امید که حداقل خود دچار سرگیجه نشوید! در رابطه با این انشعاب، یک طرف ("کمیته مرکزی") مطرح کرد که اختلاف بر سر فهم از سانترالیسم دمکراتیک است و به طرف مقابل خود ("هیئت اجرایی") اتهام زد که همچنان در درک بسته و آمرانه از آن سیر می کند و لذا به دمکراسی در عمل وفاداری نشان نمی دهد. در مقابل اما، "هیئت اجرایی" با نوع تحلیل های سیاسی که از "جنبش سبز" آن زمان جاری و بعدها نیز از تحولات سیاسی کشور ارایه می داد از خود این چهره را تصویر کرد که به امر دمکراسی فراگیر و مبرمیت آن در مبارزه علیه ولایت فقیه حساسیت و توجه خاصی دارد. واقعیت اینست که طی این شش سال گذشته، هیچ کدام از این دو جناح نتوانسته اند - نه که بگویم نخواسته اند - به افکار عمومی بیرون از راه کارگر توضیح دهند که بنیاد تئوریک اختلافات بر چه چیز است؟
اکنون اما به نظر می رسد که ماهیت و حدود و ثغور اختلافات در جریان "راه کارگر" دارد از ورای چند نوشته اخیر رفقایی متعلق به این طیف روشن می شود. و این خوب است و کمک کننده به بلوغ فکری چپ ایران. من در زیر با اجازه این رفقا بدون اوردن عنوان رفیق و یا آقا جلو نام آنها فقط به اسم از آنها یاد خواهم کرد. و نیز این کسب اجازه از هر کدام آنان که جریان متبوع شان را با همانی یاد کنم که در جنبش جا افتاده است.
کلید اول در دور نوین بحث را اصغر ایزدی زد که با دادن خبر از "تحول" در شعار "راه کارگر" گفت افزودن "دمکراسی" به امضای خصلت نمای "راه کارگر" توسط جناح "هیئت اجرایی" پای ادبیات سیاسی آن، نشان از یک چرخش رویکردی دارد! ایزدی این الحاقیه تازه را یک خط راهنما ارزیابی کرد برای پراتیک از این پس "راه کارگر" و در عین حال ابراز نگرانی از متوقف شدنش در "دمکراسی بورژوایی" و فاصله گیری احتمالی آن از رویکرد دیرینه این جریان تاریخی مبنی بر "مبارزه برای سوسیالیسم از همین امروز".
روبرت مارکاریان در پاسخ تفصیلی خود به او، از این دفاع کرد که خلاف القائات این منتقد، چیز مضمونی تازه ای در رویکرد "هیئت اجرایی- راه کارگر" رخ نداده است. او نوشت که قصد از تغییر در شعار پای بیانیه ها و اعلامیه ها، فقط و فقط بازتابانیدن روشن و مستقیم رویکرد برنامه ای دیرینه "راه کارگر" مبنی بر هم پیوندی ارگانیک سوسیالیسم با دمکراسی در شعار مستمر آن بوده است و بس. او ایزدی را متهم به این کرد که وی و "همفکران" اش در اوایل دهه هفتاد خورشیدی بخاطر مبارزه برای دمکراسی، عملاً فعالیت سوسیالیستی را در تعلیق قرار می دادند و آن را به بعد موکول می کردند.
اصغر اما در نوشته دوم خود با درونمایه پاسخ به اظهارات روبن و نقد نوشته وی، از منتقد خود می پرسد که چرا او اختلاف دیرینه را درست توضیح نمی دهد؟ و چرا نمی نویسد که اختلاف جوهری آن بوده است که یک طرف (یعنی ایزدی و البته به تصریح روبن نیز "همفکران" او) به این رسید که شکست تجربه "سوسیالیسم عملاً موجود" شکستی است بیانگر ناکامی تز انقلاب در تک حلقه ضعیف سرمایه داری؟ تزی که نقض ناگزیر پرنسیپ دمکراتیزاسیون جامعه چونان بستر پراتیک سوسیالیستی (و البته با آدرس دادن این تز به استالین و نه خود لنین!) را در پی داشت؟ حال آنکه به گفته او در مقابل، همانا این سازمان بجا مانده "راه کارگر" وقت بود که چنین نقدی از ناکامی "سوسیالیسم" را نپذیرفت و از اینرو هم نخواست که برای دمکراسی جدا از وظایف سوسیالیستی بهاء لازم را بدهد.
اصغر در این جوابیه اش می گوید که به اصلی ترین شناسنامه تاریخی جریان "راه کارگر طی 37 سال گذشته که عبارتست از اجتناب از مرحله بندی انقلاب به فاز دمکراتیک و سوسیالیستی، کماکان پایبند است و تاکید او فقط این بوده و همچنان هنوز هست که مبارزه برای دمکراسی بخاطر سوسیالیسم را باید با نام خودش نامید. او با گفتن اینکه "هیئت اجرایی" با این تحول در شعار، عملاً اما بدون توضیح مضمون این تحول در بینش خود، اکنون درست همانی را می گوید که او بخاطر آن بیست سال پیش از "راه کارگر" کناره گرفت یا کنار گذاشته شد. او این هشدار را هم می دهد که مبادا فهم این همپیوندی، بر اثر تبیینی نادرست موجب لغزش از دمکراسی سوسیالیستی به دمکراسی شود. و این هشدار دادن البته بجای خود این پرسش را پیش می کشد که اصغر ایزدی خودش رابطه دمکراسی و سوسیالیسم را چگونه تبیین می کند؟ آیا بدانگونه که "همفکر" او مرتضی محمدی بارها نوشته و تاکید کرده که سوسیالیسم چیزی نیست مگر تداوم دمکراسی و ژرفای مدام آن یا که یک چیز متفاوت؟ او به افکار عمومی کمک خواهد کرد هرگاه که این نکته را توضیح دهد.
روبن و شاید هم محمد رضا شالگونی - این شاخص ترین رفیق نظریه پرداز جریان تاریخی "راه کارگر"- که منطقا بیشترین نزدیکی فکری با روبن را دارد هنوز نوشته دوم اصغر را نقد نکرده اند تا با پرتو افکنی فزون تر بر مسایل، کمک کنند که بیرون از "راه کارگر"ی ها بتوانند بیشتر از این در جریان مباحث آنان قرار گیرند. در عوض اما جوابیه نقادانه تقی روزبه از جناح دیگر "راه کارگر" را داریم هم به نگاه اصغر و هم رویکرد "هیئت اجرایی".
چکیده حرف تقی اینست که هم نگاه جداشوندگان بیست و اندی سال پیش از "راه کارگر"، فاصله گیری بوده از رویکرد "انقلاب سوسیالیستی از همین امروز" و هم "هیئت اجرایی" که بعد تجربه سال 88 "جریان سبز" با افتادنش در دام تقدم دادن به مبارزه برای دمکراسی، آن را از مبارزه برای سوسیالیسم جدا کرد. حرف او اینست که این رویکردها سرازیر شدن در جاده ای است که سوسیال دمکراسی صد سال است آن را می کوبد! او این راه را، او در عمل تعویق به محال مبارزه برای سوسیالیسم می داند. روزبه همچنان بر رویکرد "مبارزه برای سوسیالیسم از همین امروز" پای می کوبد و هرگونه تفکیک مبارزه برای دمکراسی از "مبارزه برای سوسیالیسم" را سقوط در دامچاله دمکراسی بورژوایی می شناسد.
اگر بخواهم درک خود از این بحث تا همین جا را در شکل تلخیصی بیان بدارم، چنین خواهم گفت:
تفکر روبن از "هیئت اجرایی – راه کارگر": مبارزه برای سوسیالیسم از نبرد برای دمکراسی می گذرد و در ایران کنونی، حلقه راهگشای مبارزه طبقاتی طبقه کارگر برای سوسیالیسم، همانا پیکار اوست برای آزادی و دمکراسی و عمده دانستن این در عین جریان مبارزه برای سوسیالیسم.
تفکر تقی روزبه از " کمیته مرکزی- راه کارگر": نبرد برای دمکراسی از مبارزه برای سوسیالیسم جدا نیست و پیکار در راه دمکراسی را باید جزیی ارگانیک دانست از مبارزه برای سوسیالیسم از همین امروز. مبارزه برای سوسیالیسم، قطب نمایی است ناظر بر رویکردهای روزانه ما.
تفکر اصغر ایزدی تاریخاً متعلق به "راه کارگر": مبارزه برای دمکراسی از مبارزه برای سوسیالیسم جدا نیست. سوسیالیسم، تداوم و ارتقای مستمر دمکراسی است در روند مشارکتی توده ها. سوسیالیسم دمکراتیک، تنها از طریق چنین مبارزه ای و فقط هم در بستر آنست که شکل می گیرد.
البته این امکان منتفی نیست که من در این فرمولبندی ها دچار خطا بشوم و در چنین صورتی صمیمانه خرسند خواهم شد هرگاه که این سه رفیق گرامی خطاهای احتمالی مرا تصحیح کنند. اما بیشتر خوشحال خواهم شد اگر درستی و یا نادرستی این استنتاج را که در زیر می آورم نیز خاطر نشان شوند. نه فقط بخاطر آگاهی بیشتر فردی، بلکه عمل آنان به این باور که کسب شناخت بیشتر و روشن تر از تحولات در صفوف "راه کارگر" برای چپ اهمیت دارد. این سه استنتاج:
- آیا اولی در برگشت به اندیشه مارکسی و سوسیال دمکراسی از نوع فهم مارکسی قابل تعریف نیست؟
- آیا دومی همان کمونیسم مارکسیست – لنینیستی تا خود "اکتبر" نیست؟
- و سومی آیا در"سوسیالیسم دمکراتیک" متفاوت با "کمونیسم" و "سوسیال دمکراسی" جا نمی گیرد؟
- و هر یک از آنها و در تاثر از باورشان، رابطه خود با همدیگر و نیز هر جریان دیگر از طیف چپ و طیف گسترده دمکراسی و ازادی خواهی در پراتیک مبارزاتی جاری در ایران اسیر حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه و بهره کشی را چگونه توضیح می دهند؟
دست تک تک این عزیزان را به گرمی می فشارم.
بهزاد کریمی
سی ام آذر ماه (یلدای) 1396
نکته گرهی چیست؟!
افزودن دیدگاه جدید