رفتن به محتوای اصلی

اندیشیدن به شر ممکن است؟

اندیشیدن به شر ممکن است؟
شارل په‌پن
مترجم:

در رویاروئی با شر، زبان ما نمی چرخد، قلبمان فشرده می شود و دلمان می خواهد فریاد بکشیم و یا دهانمان را ببندیم. وقتی از بیان شر ناتوانیم، چگونه می توانیم از آن سر در بیاوریم؟ برای اندیشیدن به شر، بایست از آن سر در آورد،  تا بتوان آن را درک کرد، آن را تعریف کرد...

با قتل دومینیک برنارد، معلم زبان فرانسه مدرسه گامبتا در شهر آراس شمال فرانسه  با ضربات چاقو  روز جمعه ۱۳ اکتبر ۲۰۱۳، مشابه با قتل کودکان  قبل از این، و با هر شکلی که امروزه شر بروز می کند [چون قتل داریوش مهرجوئی و وحیده محمدی فر با ضربات چماق و چاقو، درشامگاه شنبه ۱۴ اکتبر ۲۰۲۳-در منزلشان در کرج - مترجم]، ما پریشان و درمانده هستیم.

 


در اثر شدت درماندگی ما بوده که سنت فلسفی غربی کوشیده بنوعی شر را نسبی نشان دهد. مثلا در دیالکتیک هگلی، که از اهمیت مرکزی  در تاریخ فلسفی برخوردار است، نشان داده شده که شر، می تواند به خیر بیانجامد، با معجزه دیالکتیک تاریخی، پیشرفتی پیدا شود در اثر آگاهی، واکنشی بنفع خیر بعنوان مثال، تکامل و پدیداری قواعد جدید قضایی در باره جنایت علیه بشریت که از جنگ دوم جهانی اعلام شدند.  

اما، نه، چنین نیست ...

نه، مشکل داریم برای اندیشیدن شر، زیرا بایست این نرم افزار خیلی خوش بینانه را از یاد ببریم و در رویاروئی با شر، در برابر آشویتس یا رواندا، در برابر کودکان بقتل رسیده،  هنگام  خیره شدن به تصویر دومینیک برنارد به خاک افتاده، با اندیشیدن به همه قربانیان موج خشونت، کینه و بربریت، بفهمیم که آن گونه که جورجیو آگامبن، فیلسوف ایتالیائی نوشته، " حذف دیالکتیک ناپذیر" وجود دارد، خیلی کوتاه، حذف خالص، در محلی بی هیچ نوری، با تاریکی ای مقاوم در مقابل هر روشنی، خلاصه یک شر افراطی، یک شر مطلق وجود دارد. 

از این نگاه، چه باید کرد؟ می شود آن را اندیشید؟ جز درد کشیدن کار دیگری می توان کرد  با وجود  نا توانی در بیان، نا توانی در داشتن کلمات  و ناتوانی حتی بیشتر در سر در آوردن از آن ...؟

با این وجود آیا باز هم اصرار می شود بر اندیشیدن به شر ؟

اگر سعی شود که  شر  اندیشیده شود، میتوان اندیشید :

که آن ناشی از بدی ذاتی و افراطی نوع بشر است، من به این باور ندارم و این با همدردی  و فداکاری ما برای همدیگر متناقض است.

همچنین می توان اندیشید که روح انسانی را شیطان تصاحب می کند و در آن، شیطان بر پروردگار غالب می شود. ولی خوب دشوار است که این  بعنوان یک ایده فلسفی معرفی شود.

همچنین می توان اندیشید که بشر اساسا بد نیست اما برخی شرایط، انسانیت را از او  سلب می کنند، او را به قهقرا می کشند،  تهی شدن انسانیت، با بیرحمی  در  او جایگزین می شود، بشدتی که حتی حیوانات نیز فارغ از آن هستند.

یا بالاخره، می توان دقیقا چنین اندیشید که نمی شود به آن فکر کرد، که شر از تفکر در می رود و آن را بیهوده و بی فایده می نماید. آدورنو اینگونه می نویسد که بعد از آشویتس دیگر نمی توان شعر گفت.

به باور من، بایست این ایده را رد کرد و علیرغم همه اینها، شر را که از اندیشه در می رود، مورد اندیشه قرار داد. فلسفه باید حداقل سعی کند در برابر آن چه تهدیدش می کند، وزنی داشته باشد در غیر اینصورت آیا فلسفه سزاوار است فلسفه نامیده شود؟

بیشتر از این چه می توان گفت، جز درد خود را بیان کردن چه می توان کرد ...

با این جنایت ناجوانمردانه قتل یک معلم، اول به عنوان یک انسان، قلب من گرفته است.

سپس بعنوان یک معلم،

و بالاخره، بنابراین، بعنوان یک فیلسوف متاثر از سنت غربی، متاثر از این توجیه فلسفی خوش بینانه، این ایده که بنا به آن شر، به این یا آن گونه، ماجرایی خیر را تغذیه خواهد کرد.

امروز می دانیم که این کاذب است و چنین نیست، اما، دلیل نمی شود که نا امیدی به تفکر را دامن زد.

با گرامیداشت یاد دومینیک برنارد، و با تسلیت به بستگان داغدارش، همچنین به شاگردانش، مایلم بکوشم، حتی اگر گاهی دشوار باشد، به اندیشه، به فلسفه و به عشق باز هم باور کنم.

دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲ - ۱۶ اکتبر ۲۰۲۳

منبع : رادیو فرانس اینتر

https://www.radiofrance.fr/franceinter/podcasts/la-question-philo/peut-…

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید