رفتن به محتوای اصلی

کار کودک، تحصیل، گزینه های سیاستگزاری بخش دهم

کار کودک، تحصیل، گزینه های سیاستگزاری بخش دهم
نویسندگان: جی پائوبی، میما پریسیک، نادین پراولت، جورج لارئا-آجی، نورین خان یونسکو، قسمت سیاستگزاری و برنامه

5    ساختار مدل، تحقیق و نتایج – بقیه

تفسیر نتایج: نتایج فوق نشان می دهند که عوامل غالب، که در کار کودکان دختر مؤثر اند، عبارت اند از: سواد زنان، فقر، رشد اقتصادی و سطح فرصتهای اقتصادی، چنان که در رشد اقتصادی منعکس می شود. افزایش 1 درصدی سواد زنان می تواند کار کودکان دختر را 0.3 درصد کاهش دهد و کلاً موجب 0.25 کاهش کار کودکان در یک کشور گردد. به همین ترتیب، کاهش 1 درصدی جمعیت با درآمد زیر یک دلار در روز می تواند 0.21 درصد از کل کار کودکان را کاهش دهد. رشد اقتصادی یک عامل کاملاً مؤثر به ویژه در کاهش کار کودکان دختر است.

به وضوح دیده شده که سواد زنان یک عامل حیاتی در پدیده کار کودکان دختر است. فقر و عوامل اقتصادی نیز، البته از نظر آماری به درجات کمتری، بر تصمیم برای اعزام کودک ربه بازار کار تأثیر می‌گذارند. از این قرار می توان گفت که تربیت مادر در مرکز پدیدۀ کار کودکان دختر قرار دارد. فقر خانواده نیز نقش مهمی در این پدیده دارد و در جایی که سواد زنان نیز پایین است، می تواند بسیار قدرتمند شود.

نتایج تحقیقات به طور کلی دو گزینه سیاستی را پیشنهاد می‌کنند: 1- حمایت درآمدی از خانواده‌های فقیر و آسیب‌پذیر در برابر کار کودکان، 2- هدف قرار دادن مادران فقیر برای آموزش یا افزایش آگاهی برای سرمایه‌گذاری در آموزش دخترشان، از جمله افزایش آگاهی از خطرات کار کودک. عوامل دخیل در کار کودکان پسر بر عوامل کار کودک به طور کلی منطبق اند.

دختران در برابر رکود اقتصادی آسیب پذیرتر اند. نتایج حتی این برداشت را به دست می دهند که عوامل اقتصادی در مورد کار کودکان پسر به لحاظ آماری فاقد معنی هستند، اما برای کار کودکان دختر کاملاً معنی دار اند. به عبارت دیگر  کار کودکان پسر به طور قابل توجهی ناوابسته به وضعیت اقتصاد است، و این مسئله در مورد پسران بیشتر یک مشکل ساختاری است. این در حالی است که کودکان دختر علاوه بر علل ساختاری با آسیب  پذیری ناشی از عوامل اقتصادی نیز مواجه اند. هنگامی که یک رکود اقتصادی ناگهانی - مثلاً در نتیجه یک بحران اقتصادی، تعدیل اقتصادی یا خشکسالی - وجود دارد، دختران نسبت به پسران در برابر کار کودک آسیب پذیرتر می شوند. این تفاوت قاعدتاً باید در هدف گذاری سیاستی متوجه دختران در نظر گرفته شود، به نحوی که دختران مشمول حمایت اقتصادی لازم در دوره های "فقر فصلی" یا فاجعه بار گردند.

از آنچه گذشت، چندین نتیجه جالب حاصل می شود. این موارد به شرح زیر اند:

  1. تحقیقات نشان می دهند که افزایش 1 درصد در هزینه های اجتماعی، ثبت نام اولیه کودکان برای تحصیل را بیش از 0.8 درصد افزایش می دهد. در نمونه کشورهای مورد بررسی، آموزش ابتدایی و متوسطه بسیار تحت تأثیر سطح کار کودکان در کشور است. می توان گفت، کار کودک مرتبط با دختران و پسران همچنین نشان دهنده تأثیر عوامل فرهنگی، اقتصادی و فقر در کشور است. تأثیر این عوامل بر تحصیل کودکان از تأثیر عوامل ضمنی فرهنگ، فقر و محیط اقتصادی فراتر می رود.
  2. کودکان کار دختر مداوماً در معرض آسیبهای بیشتری در اثر این مسئله اند. یک کاهش 1 درصدی در کار کودک، موجب افزایش 0.6 و 0.8 درصد ثبت نام دختران به ترتیب در دوره های ابتدائی و متوسطه تحصیلی است. در حالی که همین کاهش 1 درصد در کار کودک موجب 0.2 و 0.5 درصد افزایش ثبت نام پسران به ترتتیب در دوره های ابتدائی و متوسطه است.
  3. همچنین آشکار است که کار کودک به عامل مسلط تری در ممانعت از ثبت نام کودکان برای تحصیل در دورۀ متوسطه نسبت به دورۀ ابتدائی است. این امر به احتمال قوی ناشی از "هزینه های فرصت" بیشتر مرتبط با تحصیلات متوسطه است.
  4. آموزش، در عین وابستگی به این که کودک به کار اشتغال داشته باشد یا نه، تحت تأثیر مخارج آموزش عمومی نیز قرار دارد. بنابراین تصمیم یک کودک کار برای رفتن یا نرفتن به مدرسه، یا والدین اش، نیز تحت تأثیر بودجه و اقداماتی است که دولت در خود بخش آموزش انجام می دهد. بودجه های عمومی بیشتر در امر آموزش و پرورش می توانند در جلب کودکان کار به تحصیل، سوای این که آنها به کار ادامه دهند یا نه، مؤثر باشد.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید