رفتن به محتوای اصلی

دو روی‌کرد و دو تیپ!

دو روی‌کرد و دو تیپ!

هفته‌ی گذشته دو نوشتار سیاسی بحث‌ برانگیز در «اخبار روز» منتشر شد و برخوردهای مختلف به دنبال آورد. یکی طی دو بخش مکمل (1) و (2) توسط آقای رضا فانی و دیگری (3) به قلم آقای نوید شمالی. هر دو از جوانان دهه‌ی 60 حزب توده ایران که طبق دانسته‌ها‌ی من، رضا از 35 سال پیش رابطه‌ تشکیلاتی با حزب متبوع‌اش را قطع کرد، نوید اما با مشارکت در جریان بازسازی این حزب ارتقای موقعیت تا سطح مسئولیت بالا یافت. اولی علیرغم ترک حزب، طی زمان و به ویژه چند سال اخیر نشان داده و می‌دهد که چه به لحاظ نظری و چه روشی، جهان‌ و جمهوری اسلامی را کمابیش باز از همان نگاه معیوبی می‌نگرد که طی سال‌های نخست بعد انقلاب بر حزب مسلط بود. دومی ولی ضمن پایبندی به ماندگاری حزب‌اش، می‌کوشد نوعی نگاه منتقدانه به  همان مشی و پایه‌ی نگرشی آن داشته باشد.

از این‌رو، اینجا صرفاً نه با دو شخص - و احترام هر یک نیز بجای خود محفوظ - بلکه با دو تیپ مواجهیم و سخن هم لازم است متمرکز بر روی‌کردها باشد تا نه جنبه‌ی شخصی به خود گیرد و نه ابزاری شود برای کوبیدن حزب توده ایران با دلایل چه واقعی و چه واهی. اولی، فعال منفردی است که در کل مشابه با بینش و روش «راه توده» و «10 مهر» قلم می‌زند، گرچه با این تمایز که اگر آنها بی‌پرده رخ می‌نمایند، عاطفه‌‌‌ در او نسبت به «استکبارستیز»ی جمهوری اسلامی اما خالی از ابراز نارضایتی‌های گاه تند هم نیست و از همین‌رو گهگاه از بار کردن الفاظی بر مقامات نظام مضایقه ندارد. دومی اما مظهری از آن توده‌ای‌هاست که در عین باورمندی به کلیت تاریخ حزب توده و هستی آن، نوعاً و تا حدی نسبت به مشی مشهور «خط امام» حزب در آن سال‌ها منتقد هستند و می‌کوشند با آن خطاها مرز بکشند.

نگارنده اگر در ناهم‌خوانی کامل با نگاه اول است، در موارد نه چندان اندک لزوماً هم‌نظر دومی نیست. با اینهمه این گرایش را جرقه‌ی بازاندیشی و میزانی از بیرون زدن‌ها از انجماد فکری پیشین در طیف «توده‌ای» ارزیابی می‌کند، آرزوی پی‌گیری و ژرفش آن تا مبانی را دارد و روا نمی‌داند روی‌کردی را که در راستای دمکراتیزاسیون اندیشه‌ی ملی و رشد تفکر انتقادی در چپ است زیر سنگینی اتهاماتی برود که متوجه عمل‌کردهایی از این حزب در آن سال‌هاست. این روی‌کرد‌ را می‌توان گام نهادن به انتقاد از خود در این حزب دیرینه سال دانست و با خرسندی و البته نقادانه به استقبالش شتافت، بی آنکه به سطح کنونی بازبینی‌هایش دل بست و راضی شد. هر ارزیابی از این گرایش که بخواهد بیشتر و کمتر از آنی برود که تاکنون در پراتیک آن عرضه شده و می‌شود، بیان از بی حساب و کتابی دارد.

از مسائل کنونی جنبش چپ، دیدگاهی است که فانی محترم در ترویج‌اش سرعت گرفته و جای تاسف دارد چرا بعد آنهمه تجارب تلخ و در عین حال بس غنی، شتاب گرفتنی چنین در مسیر قهقرا و لغزشی هر روز بیشتر در سرازیری پاسداری از سیاست ورشکسته پیشین؟ این فکر که خود را «چپ ‌محورمقاومتی» می‌شناساند، پس از رخ‌داد حمله‌ی روسیه به اوکراین بود که فزون‌تر زبان باز کرد و زیر مکشوفه‌ی تضاد دوران ناظر بر «جهان چند قطبی»، پوتین را ناجی جهان دانست و «ضد امپریالیسم» جمهوری اسلامی را همانند چند سال نخست بعد انقلاب، از عمده کانون‌های مقاومت در برابر «شیطان بزرگ» برشمرد. هم از این‌رو، بیشترینه همین اقلیت بطور عیان و نهان، از «زن – زندگی – آزادی» بوی «انقلاب مخملی» شنید و زن – زندگی - آزادی ایرانی را با زن قاشق‌زن‌ بر قابلمه‌ی شیلی علیه آلنده به قیاس نشاند!

حجله‌گاه سراسر غوغای این نگاه اما، بعد ماجرای حمله‌ی 7 اکتبر حماس به اسرائیل برپا شد تا گرمای نیازین‌ را از خشم مشروع نسبت به کشتار دهشتناک دولت نتان یاهو در غزه بگیرد. پیش این نگاه، داوری در قبال هر موضوع مرتبط یا بی ربط با فلسطین در ایران و هر جای جهان، می‌باید از منشور «اسرائیل‌ستیزی» و «آمریکاستیزی» بگذرد تا اصالت پذیرد. یک نمونه‌ی آن، آخرین یقه‌گیری فانی از نرگس محمدی که چرا او در بیانیه‌‌ای مشخص با درونمایه‌ی آزادی و دمکراسی برای مردم ایران و صادره‌ از زندان، به جنگ غزه نپرداخته است؟ اعتراض به مسکوت ماندن غزه هم از این زاویه، که نرگس محمدی همانند او نمی‌اندیشد! وگرنه این را می‌دانسته که نرگس آزاده قبلاً طی یک موضع گیری خواهان قطع فوری جنگ در غزه شده بود؛ موضعی که، هیچ هم خوشایند دولت جنگی اسرائیل نبود. (4)

جناب فانی در نوشته‌ی مکمل دوم خود که عمدتاً پاسخ به کامنت نویسان معترض به نوشتارش بود، وجه اصلی جوابیه‌ی‌اش را این قرار داد که چرا نمی‌باید حق انتقاد از خانم محمدی داشت؟ حال آنکه، این نکته‌ نه تنها حاشیه‌ای‌ترین موضوع در انتقادات به نوشته‌ی او بلکه ناواردترین‌اش هم بود. زیرا هیچ‌کس و هیچ فکر و عملی در هیچ شرایطی  مصون از انتقاد نیست؛ حتی اگر شخص مورد انتقاد در زندان بسربرد و یا حتی زنده نباشد. چیز ِقدّیس و شخص مقدس و امر قُدسی نداریم. پس موضوع نه نفس انتقاد، بلکه مضمون انتقاد است که چهره منتقد را می‌نمایاند و خبر از انگیزه‌ی  وی می‌دهد. اینجاست که می‌گویم با تیپ فکری و روی‌کرد سیاسی سروکار داریم؛ روبرو با نگاهی که محصور مطلق «امپریالیسم ستیزی» و «اسرائیل‌ستیزی» است و از همین منظر، آزادی و دمکراسی، چه نظراً و چه عملاً نه اولویت اصلی وی.

مبارزه با امپریالیسم و هر نوع سلطه‌طلبی، حق است و ضرور. این اما میسر نمی‌شود و در سمت  ترقی و پیشرفت پیش نمی‌رود، مگر زیر گفتمان آزادی و دمکراسی و به همت نیروهای کوشا در راه آن. «امپریالیسم ستیزی» از جایگاه واپس‌گرایی و عودت به قعر تاریخ، جز دشمنی با ترقی‌خواهی و مدرنیسم و سکولاریسم نیست. نمونه‌ها در تاریخ معاصر جهان ما بسیارند و بر تارک آنها چونان الگویی برای بسیاری از بنیادگرایان اسلامی، همین جمهوری اسلامی ضد «استکبار»، که بدجوری چشم « محور مقاومتی»‌ها را گرفته و از آنها دل ربوده است. نظامی که، تا موشک بالستیک می‌سازد از این جماعت «چپ» کارت تبریک می‌گیرد و تا موشک دوربرد می‌فرستد آب خنک در دل‌ آنان می‌ریزد. نیک اگر بنگریم، مخالفت اینها با اشغالگری و جنایات صهیونیستی که بجاست، اما هیچ مرزی با حماس بنیادگرا ندارد.

این نگاه، مدال مخالفت با راست افراطی و طیف سلطنت بر سینه می‌زند و افتخار خود ‌می‌نامد که توانسته با سینه جلو دادن در این فضای راستگرایانه‌ی جهانی و ایرانی، خلاف موج براند تا حقیقت چپ را پاس دارد. اما هیچ به روی خود نمی‌آورد که با زیر نام چپ قرار گرفتن در کنار جمهوری اسلامیِ سمبل آدم‌کشی و ویرانگری، نماد زن‌ستیزی و ضد آزادی و مدنیت و دمکراسی، مظهر تالانگری و رانت خواری و فساد و تباهی، چپ را در انظار توده‌ی مردم به جان آمده بدنام می‌کند و برای طیف راست خوراک فراهم می‌آورد. مگر عجیب بود که بخشی از همین به اصطلاح چپ و قسماً البته بفرموده، در تحریم شده‌ترین «انتخابات» جمهوری اسلامی چفت دلواپسان و خالص‌سازان و مخلص‌های ولایت حامی‌پرور از میان اوباشان و کاسه‌لیسان شد تا «استقلال ایران» حفظ شود؟! بیزاری‌ از چنین «چپ»، چه جای شگفتی؟!    

آنانی که دستی بر قلم دارند، منظور اصلی هر نویسنده را از همان زاویه ورود او به نوشتار و منفذ خروجی آن درمی‌یابند. نوشته‌ی منتقدانه‌ی فانی را هم می‌توان جدا از تیتر بی شرمانه‌ای که نرگس محمدی را به عنوان عامل بی ‌آبرو کردن جنبش زنان زیر سئوال می‌برد، در دو گزاره‌‌ وزن کرد و باقی‌ را حرف و حدیث‌‌ دانست. یکی مطایبه‌ای‌ رندانه در اول نوشته که: نرگس محمدی دربند، پیامش را با تلفن سپیده‌ی قلیان خوانده است! آورده‌ای که بنا به بدیهیات سیاست، یا زندانی سروسری با زندانبان دارد که هیچ عاقلی جسارت چنین اتهامی به نرگس آزاده زن را ندارد و یا این پیام ضمنی که کم هم از «چپ محور مقاومتی» نمی‌شنویم: «جمهوری اسلامی آنقدرها هم بدجنس نیست»! گزاره‌ی زهرآگین دیگری هم که او در حلق نرگس می‌ریزد تحقیر‌ مسیح علی‌نژاد است؛ کُدی که مرسوم ادبیات «چپ محور مقاومتی» شده است!

وقتی اول کلام نوشتم که نه با شخص بلکه با تیپ مواجهیم، مبتنی بر حقایقی با مصادیقی چنین است. کردارهایی یادگار چهل و اندی سال پیش و همچنان جان‌سخت که حاملان‌اش علیرغم انزوا، باز همچنان تار خود می‌تنند تا آزادی و دمکراسی در پای «آمریکاستیزی» و «اسرائیل‌ستیزی» قربانی شود. اما شادکامانه با جامعه‌ای روبرو هستیم که در آن روح آزادی‌خواهی و دمکراسی طلبی بر فراز هر گرهگاه دیگر این کشور بال می‌زند و لذا باید به روی‌کرد و بینش و روش و منشی چنین‌ یادآور شد که: «یکی دوبار جستی ملخک، آخر به دستی ملخک»! پس، تا دیر نشده به خود آی و مبارزه با سلطه‌طلبی و زورگویی در هر رنگ غربی و شرقی را در بستر آزادی، دمکراسی و مدرنیزاسیون بجوی و بدان که راست اگر عدالت را در لباس مدرن برنمی‌تابد، در کسوت عبا و عمامه ولی بسی بیشتر ستم می‌کند. به هوش!

بهزاد کریمی 11 اردیبهشت 1403 برابر با 30 آوریل 2024  

(1) https://www.akhbar-rooz.com/239176/1403/02/03

(2) https://www.akhbar-rooz.com/239571/1403/02/07

(3) https://www.akhbar-rooz.com/239395/1403/02/05

(4) https://www.instagram.com/p/CzGwndaK_Kl/?utm_source=ig_embed&img_index=1

دیدگاه‌ها

جواد

یک توضیح راجع بهه باطنی ها بدم .ناصرخسرو وحسن صباح به فاطمیون مصروصل بودندوهزاران پیرو فدایی داشتند.اما این محورمقاومت کارش ازاین هم شورتراست مثلا چنان سرمایه داری راتطهیرمیکنندکه قوچانی نژاد طرفدارنئولیبرالیسم ازشرم سرخ میشودومیگوید بابا به این خوبی هم که میفرماییدسرمایه داری نیست.حالا این طیف ازپایین فدایی تابالا وابسته به قدرت راببین ازباطنی ها مزخرف تر نمیشود(یک معنی مزخرف یعنی طلا نما).دیدم که میگویم.فقط حرف ونظرنیست.
جمعه, 03.05.2024 - 14:57 پیوند ثابت
جواد

بدترین حالت این است که راس محورمقاومت به رژیم وصل است ودنباله روانی که با ایده مبارزه باامپریالیسم خودشان راتطهیرمیکنند.همانندفرقه باطنیه .عملا فرقی ندارند.ریشهآنها به قدرت وصل است.وبرای پیروان کاملاموجه .با امپریالیزم بجنگیم تحت هرلوایی.برای خالی نبودن عریضه گاهی هم دم ازلنین زدن کفایت میکند.وهمین ثابت میکندکه رویا وخیالات درهرلباسی ممکن است.زمین تنها تکیه گاه چپ است .هروقت به هرشکل به آسمان رفت جزخاک پاشیدن درچشم همان کارگری که ادعای دفاع ازآنرادارندنتیجه. دیگرنداشت وندارد.درچپ هم میتوان عقایدآسمانی پیدا کردوکم هم نیست .وقتی مارکس ولنین پیغمبرمیشوندوکتاب هم دارندهیچ فرقی باعقایدآسمانی دیگرندارند.
جمعه, 03.05.2024 - 12:21 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید