اگرچه به طورکلی عدم قطیت بر روندها و اوضاع منطقه و جهان حاکماست، و ترامپ هم هنرمذاکره را در رونکردن و غیرقابل پیشبینی نشاندادن نقشه و تصمیم نهائی خود میداند. در چنین شرایطی راند اول مذاکره در پی ارسال زیگنال مثبت ترامپ با نوشتن نامهای خطاب به شخص خامنه ای وپاسخ مثبت وی به مذاکره زیرسایه، دوگانه بمب یا مذاکره کلید زده شد. چنانکه تقارن این مذاکره نه فقط با تهدیدهای زبانی که با تدارک و آماده باش و تمرکزگسترده نیروها و تجهیزات عظیم نظامی آمریکا در منطقه (و حتی حملههای گسترده به یمن) همراه شد. نشست نخست در مسقط اساسا با هدف برآورداولیه هر دو طرف، بویژه آمریکا پیرامون درجه جدی و غیرجدی نبودن مذاکره صورت گرفت. بنظر می آید با توجه به واکنشها، ارزیابی اولیه هردو طرف به نحومحتاطانهای مثبت بود. تا آن جا که به ترامپ به عنوان طرف برتر و تعیین کننده مذاکره مربوط می شود، معلوم شد که هدف اصلی او در گام نخست، روشن کردن این مساله بود که آیا اساسا حکومت اسلامی- در بالاترین هرم قدرت- علاقه ای به گزینه مذاکره واقعی ( ونه وقت تلف کردن) و حل و فصل سریع بحران دارد یانه؟ نشست مسقط سونداژی بود برای محک زدن همین مساله از طرف نماینده ویژه ترامپ. اعلام غیرمترقبه شروع مذاکرات با ایران توسط ترامپ در جریان دیدار با نتانیاهو و علیرغم میل و رویکرد او، مبین همین ارزیابی بود. در پی آن بنظر می رسد که محوراصلی نشست رم روشن کردن چارچوبی برای ادامه مذاکره و مسائل سیاسی و فنی مرتبط با آن باشد. ناگفته نماند که دلایل عمده توافق ضمنی و اولیه پیرامون شروع مذاکره برپایههایی استوار بوده است که مهمترین آن ها عبارتند بوده اند از: اولا نماینده ترامپ بطورضمنی خط قرمزرژیم ایران یعنی حفظ اصل غنی سازی در درجه خلوص پائین و کاهش فشارحداکثری را پذیرفته است و ثانیا آن ها را به طورتنگاتنگ با چالشهای دیگری چون موشک و نفوذمنطقه ای رژیمایران گره نزدهاست. و متقابلا هم حکومت ایران به عقب نشینی از غنی سازی سطح بالا و راستی آزمائی همه جانبه روی مساعد نشان داده است. گرچه هنوز اطلاع مشخصی پیرامون یکی از خواست های مهم ایران که همانا تضمین آمریکا درموردپای بندی به تعهدات خویش و این که آیا آن اساسا مطرح شده یا نه و نیز چگونگی مواجهه با معضل ماشههسته ای نداریم.
نکات مطرح شده پیششرط های لازم و اولیه برای شکلگیری یک مذاکره معطوف به نتیجه است و قضاوت قطعی در موردآنها و مسیرکلی،مستلزم اطلاع کافی از کم و کیف آنها و بررسی و رصدکردن کرنشان در گام و هر مرحله مذاکره است که پیشاپیش قابل ارزیابی قطعی نیستند. اما سوای بسترمذاکرات و چالشهای عملی آن، داشتن یک ارزیابی کلی از چگونگی فضا و اتمسفرحاکم بر بحران منطقه اعم از سویه مثبت یا منفی برای ارزیابی از نتیجه خروجی مذاکرات نیز واجداهمیت است. در این عرصه میتوان از شماری عوامل مثبت و منفی همزمان به عنوان فرصت ها و تهدیدها و رانههای مثبت و منفی به عنوان مقوم و مشوق مذاکره یا مخرب و مانع آن نام برد. که بسته به نقش آفرینی و تفوق هرکدام از آنها خروجی مذاکرات میتواند متفاوت باشد.
وقتی از مذاکره سخن میگوئیم نباید فراموش کرد که داریم از یک مذاکره فشرده در یک بازه زمانی محدود و چندماهه سخن می گوئیم که سرحدهای خود را دارند که با سررسید پایان تحریمهای جهانی و یا بازگشت آنها توسط قطعنامه سازمان ملل و ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل سخن می گوئیم. تکلیف چنین نقطه عطفی با مساله مهم ماشه هسته ای و گزارش جامع آژانس در پی چندین گزارش و قطعنامه قبلی شامل هشدار به ایران تعهدات و ماهیت صلح امیز بودن و نبودن فعالیتهای هسته ایش گره خورده است و این در شرایطی است که تنش با اروپا و آژانس نیز در بدترین وضعیت خود قراردارد. [ ناگفته نماند که فی الواقع تعبیه این ماشه توسط قدرت های بزرگ در موافقتنامه برجام را به لحاظ نقض حاکمتی و استقلال کشور را می توان در جهان کنونی از جهاتی در قیاس تاریخی با قراردادننگین ترکمن چای به حسابآورد]. فاکتوردیگر این ظرف زمانی محدود را شدت و حدت سرریزشدن جنگ و بحران در منطقه و بالاخره دستورکار زمان بندی شده ترامپ و فرامین صادرشده او و نیز فشارها و ضربالعجلهای دولت نتانیاهو برای زدن سرمار قبل از آن که فرصت طلایی بوجودآمده از دست برود، تعیین میکند. از همینرو ریتم سرعت مذاکرات و حل و فصل مسائل مرتبط باآن باید در همین محدوده زمانی ( حدودا چندماهه تا مهرماه )و عملکرد ان چالش ها بررسی و حل و فصل شود.
کلا در این ماجرا نباید فراموش کنیم که دولت راست و جنگ طلب اسرائیل دو رسالت تاریخی سرکوب کامل فلسطین و نیروهای مخالف خود در اطراف مرزهایش و نیز نابودی تأسیسات هسته ای ایران ولو با هدف بهتأخیرافکندن آنها را، برای خود قائل است که باید چه با حمایت رسمی و یا ضمنی و یا حتی مخالفت نکردن با آن پیشبرده شود. بنابرانی حتی بدون حمایت مستقیم در حمله نیز دولت اسرائیل مصمم به پیشبردآن است. گرچه می داند و قطعی است که دولتآمریکا و حتی برخی دولتهای اروپائی تحت هرشرایطی در دفاع از اسرائیل مشارکت خواهند کرد.
با توجه بهعنصر بیثباتی و عدم قطعیت حاکم برجهان و منطقه و رویکردهای ترامپ، بطورکلی انتظاردست یابی به توافقهای پایدار و با ثبات در شرایط کنونی غیرواقع بینانه است. ـگرچه حتی برجام هم نتوانست در زمان خود علیرغم توافق بلندمدت بر روی کاغذ در عمل متحقق شود. اما اکنون وضعیت به مراتب بی ثبات ترشده است و بهمین دلیل خصلت کلی توافقها اساسا با ناپایداری و بی ثباتی و چه بسا توافقهای محدود و موردی مشخص می شوند. از همین رو در موردمذاکره موجود و در راستای داشتن یک توافق پایه ای و مشترک و اولیه حول مبانی کلی آن باید ضرورتا بهلحاظ عملیاتی شدن با توافقهای مشخص و معینمرحله ای و در عین حال فوری و عاجل همراه شود. گرچه حتی توافق حول این گامهای عملی و مشخص نیز هرکدام حتما با موانع و چالشهائی مواجه خواهند شد، که با توجه به عدمقطعیت و بی ثباتی کلی اوضاع و دامنه بحرانها و وجودبازیگران مختلف و با منافع متفاوت، غیرمنتظره نیستند و می توانند باغلبه این یا آن وجه کل معامله و بازی را بهم بزنند یا نزنند. بهمین دلیل مسیرمذاکره حتی اگر موفق هم بشود چالشها ریسکهای متعدد و لاجرم شکنندگی مواجه است.
مهمترین فاکتورهای فرصت آفرین برای یک مذاکره منجر به نتیجه مشخص و محدود عبارتند از:
دولت آمریکا و ترامپ در شرایط کنونی بطورهمزمان حداقل با چهار بحران بزرگ و چالشبرانگیز دست و پنجه نرم می کند: جنگ اوکراین و روسیه، جنگ غزه ( و در ارتباط با آن جنگ آمریکا در یمن)، بحران هسته ای ایران و بالاخره بحران تعرفهها و جنگ تجاری در مقیاس جهانی. بحرانهایی که برخلاف وعدههای ترامپ به مردم آمریکا برای تمرکز بر مشکلات داخلی و بیرون کشیدن آمریکا از جنگها و چالشهای جهانی همراه بوده است [شکافی که اکنون در تیم اصلی کاخ سفید حول این مذاکره پیداشده است بازتاب همین مساله یعنی حامیان گاما معطوف به داخل و اعاده کسب و کار و رونق صنایع در داخل آمریکا و نئوکانهای معطوف به نفوذآمریکا در جهان و البته نقش مهم لابیهای اسرائیل، بطوری که معاون ترامپ، مدیرکل اطلاعاتآمریکا، مسول دبیرخانه کارمندان کاخ سفید، و شخص ویتکاف که همزمان مسولیت پیشبرد سه عرصه اصلی را با دورزدن وزارتخانههای مربوط پیگیری می کند، و گفته می شودحتی وزیردفاع امریکا که با توجه به تمرکزعظیم نظامی درمنطقه نگران شعله ورشدن جنگ است، متعلق به همین جریان مذاکره هستند و در برابراساسا وزیرامورخارجه و مشاورامنیتی ترامپ و البته حمایت لابی نیرومند اسرائیل در ساختارقدرت آمریکا ). نباید فراموش کنیم که تجربه های بزرگ تاریخی نشان داده اند که همواره ورود به یک جنگ بسیار آسان تر از خروج آن است. واقعیت آن است که برخلاف وعدهها و شعارهای ترامپ در حل فوری این بحرانها، بحران اوکراین برخلاف تصوراولیه او، آنها بهمراتب پیچیده تر از تصوراولیه و ساده انگارانه او و مشاورانش بوده و تلاشهای تاکنونی برای حل سریع بحران اوکراین با توجه به تمرکز بالا حول آن و انجام مذاکرات متعدد، تاکنون به نتیجه نرسیده است و اخیرا شاهدیم که حتی آمریکا تهدید بهخروج از مذاکرات آتش بس و برقراری صلح کرده است!.
در موردبحران غزه نیز بههمین ترتیب معلوم شده که شعارهای توخالی برای پایان جنگ عملا تلاشهای نماینده ویژه او با شکست مواجه شده است و حتی اکنون پای آمریکا به درگیری با کشوریمن و بمباران مداوم آن (که حامل پیام هشدار به رژیم ایران هم هست )کشانده شده است. در مورد بحران تعرفهها که عملا نوعی جنگ تجاری-سیاسی با جهان اعم از دوست و دشمن محسوب می شود با واکنش رقبا و طوفان سقوط سهام و نیز واکنش منفی بازارهای سرمایه و سرمایه داران و سقوط محبوبیت ترامپ در داخل و خطر تورم و رکود و هشداربانک مرکزی آمریکا و کلا با چالشهای بزرگی مواجه شده است که وی را ناگزیر ساخته است که دست بهعقب نشینیهای نسبی برای مذاکرات تازه و یافتن نقطه توافق مشترک با تک تک رقبا اعم از کشورهای بزرگ و کوچک کشانده است. پاسخ او به نارضایتی داخلی و سرمایه داران این است که این پیآمدهای منفی در کوتاه مدت است که باید تحمل کنید.
در چنین بستری از انباشت چالشها و مقابله با آنهاست که ترامپ به سراغ مواجهه با بحران هسته ای ایران هم رفته است که البته قابل به تاخیرانداختن هم نبود. آنهم با بحرانی در منطقه آتش فشانی خاورمیانه و دارای پیشینه تجربه های تلخ و جنگهای ناکام دولتهای پیشین آمریکا که از قضا همواره موردانتقادسخت ترامپ هم بوده اند. ضمن آن که می دانیم مدتهاست که راهبرد استراتژیک و کلی ایالات متحده و هردو حزب بزرگ آمریکا، بجای تمرکز اصلی در غرب آسیا، به تمرکز بر شرق آسیا (چین به عنوان رقیب اصلی ) چرخیده است.
شعارترامپ در مواجهه با این بحرانها برقراری صلح از موضع قدرت بوده است که مطابق تجربه وعملکرد ترامپ باید معجونی از بکارگیری و نیز تظاهر به قدرت و فرودمشت آهنین و فشارحداکثری در عین مذاکره باشد، که سپس با نوعی عقب نشینی به دنبال کسب امتیازات و یافتن نقطه توافق جدید بوده است (فلسفه هنرمذاکره در نزدترامپ).
درمورد ایران و بحران هسته ای بنظر می رسد ترامپ اساسا تمایلی به گشودن یک جبهه جدیدحنگ در مواجهه با حکومت ایران ودر منطقه خاورمیانه نداشته باشد. البته روی دیگر این سکه را وضعیت ضعیف و متزلزل و شکست های استراتژیک رژیم در منطقه و بحران بازدارندگی تشکیل می دهد که حاکمیت ایران در کنارانباشت بحرانهای دیگر تشکیل میدهد. برکسی پوشیده نیست که در نتیجه آنها در حال حاضر حکومت ایران در بدترین وضعیت بحرانی خویش در طی دوره حیاتش قرارگرفته است. و همین مساله نه فقط موجب تشویق دشمنانش به تهاجم و زدن ضربه می شود، بلکه باعث شده است که حاکمان علیرغم صدورحکم منع مذاکره با ترامپ و آمریکا، حاضر بشوند تا گزینه مذاکره را مجددا بیازمایند. بخصوص که می دانیم برای سردمداران نظام کنارآمدن با فردی مثل ترامپ که مطلقا دغدغه حقوق بشر و سرکوب و دموکراسی و این نوعکالاهای لوکس را ندارد، علیرغم برخی دشواریها و ناقلقیها، چه بسا آسان تر از کنارآمدن با دموکراتها و اروپائی ها باشد. و این مساله با توجه به آن که حاکمان اساسا نگران خیزشهای داخلی بوده و خطر اصلی را نهایتا ناشی از داخل می دانند، سبب شده که خامنه ای خود را آماده نوشیدن جام زهرتازها ی برای عقب نشینی و یافتن راهی برای خروج از چنبره بحرانهای سترگ و در هم تنیده کنونی با هدف حفظ خود و نظام و بقاء درحال زوال آن کند.
گرچه باید گفت که اساسا خروج کامل از بحران فاقدچشم انداز است. از جمله بدلیل آن که خروج از بحرانی چون هسته ای اگر بفرض هم صورت گیرد، از آن جا که شامل یک توافق جامع حول مجموعه چالش ها و تنشها و تنظیم مناسبات با قدرتهای غربی نیست، حتی نمی تواند مسأله تحریم و یا تهدیدنظامی را که مهم ترین انگیزه رژیم برای مذاکره است حل کند.و بههمیندلیل هم حاکمیت بیش ازحل آنها بدنبال تخفیف آنهاست. چرا که می دانیم دولت آمریکا و اروپائی ها چنان که تا کنون هم بکارگرفته اند، می توانند اهرم تحریم را ، علیرغم احتمال یا امکان موافقت موردی، همچنان در حوزه های دیگر تنشها بکار بگیرند. هم چنین حل ماشه هسته ای مستلزم جلب رضایت اروپائیها وسازش با آنها نیز هست که هنوز نشانه ای از جلب رضایت آنها دیده نمی شود. حتی بافرض موفقیت محدودمذاکره، خطرتهدیدحمله دولت اسرائیل و حمایت دولت آمریکا از آن، چه درحوزه حمله وچه دفاع بویژه در برابرحملات موشکی و متقابل ایران نیز همچنان به قوت خودباقی است.
اجرائی شدن شرط تضمین پایبندی دولت آمریکا نیز بسیار دشوار است. مجموعه این عوامل، علیرغم خوشبینیهای کوتاه مدتی که بوجود میآورند و مثلا بازاربورس ایران را سبز میکنندو موجب افت ارزش دلار و سقوط شتابان ارزش پول ملی می شوند، اما بیشتر کوتاه مدت هستند و حتی ا گر توافقی هم صورت گیرد، بدلیل نیم بند و محدود و شکننده بودنش و نیز ژرفای بحرانهای عدیده موجود، قادر به گشودن واقعی گرههای بحران نیست.
از همین رو در چنین فضای ملتهب با ویژگی عدم قطعیت و آکنده از انواع بحرانها و افت و خیرهای آنها، سنگربندی و آرایش بهروزشهروندان و جنبشها و فعالین و کشنگران برای مواجهه با جوانب گوناگون این چالشها و نقش آفرینی لازم در تناسب با بحرانهای پیشارو درکنارحمایت فعال شهروندان و کنشگران خارج کشور و تشکلها و نیروهای ترقیخواه جهان و نهادهای بینالمللی مدافع حقوق شهروندان جهان اهمیت زیادی دارد که در این فرصت مجال پرداختن به آنها نیست. مهم آن است که درشرایط بحران و عدم قطعیت تحولات با توجه به فرصتها و تهدیدهای بالقوه وبالعفل موجود، جنبشها و کنشگران و فعالین آن میتوانند به تناسب نقشآفرینی خود فرصت را فعلیت بخشیده و تهدیدها را دفع یا تضعیف و زایل سازند.
تقی روزبه ۲۰۲۵.۰۴.۱۶
افزودن دیدگاه جدید