در سه بخش گذشتهی "برگها..." مروری داشتیم بر چگونگی شکلگیری سازمانهای سندیکایی و موقعیت و برخوردهای خشن سرکوبگرانهی حکومت با آنها و کشته شدن شماری از رهبران جنبش سندیکایی در زندانها. رهبرانی همچون حجازی، علی شرقی، سید محمد تنها، انزابی، غلامحسین نجار در زمرهی سرشناسترین رهبران وقت جنبش سندیکایی بودند که از زندانهای رضاشاه زنده بیرون نیامدند. رضاشاه پسازآنکه همهی احزاب و سازمانهای کارگری را از سر راه حکومتش برداشته و هر نوع فعالیت سیاسی را ممنوع کرده بود، با کمک ایادی خودش حزب «ایران نو» را تأسیس کرد. بااینحال این حزب ارتجاعی که ظاهراً برای اشاعه و پیشبرد «برنامهی تجددگرایی» رضاشاه تأسیسشده بود، بهواسطهی ماهیت ارتجاعیاش نتوانست و نمیتوانست جای احزاب مترقی که تجددگرایان واقعی زمانه را که توانسته بودند نیروهای تجددخواه و بالنده واقعی را حول برنامههایشان گردآورده و فعال کنند بگیرد. این حزب درواقع برای آن تشکیلشده بود که زیر لوای تجددخواهی، نیروهای تجددخواه واقعی مثل اتحادیههای کارگری را سرکوب کند. بااینحال شرایط و نیازهای جامعه از یکسو و سود سرشاری که درنتیجهی استثمار شدید نیروی کار بهواسطهی سرکوب سازمانهای کارگری نصیب سرمایهداران و ملاکین بزرگ میشد، موجب توسعهی کارخانههای صنعتی و ازدیاد شمار طبقهی کارگر صنعتی در دورهی رضاشاه و خلق شرایط ناخواسته برای رشد سازمانهای کارگری گردید که بهمحض سقوط رضاشاه آثار آن هویدا شد.
تشکیل شورای متحدهی مرکزی در سال ١٣٢٠ و متعاقب سقوط دیکتاتوری رضاشاهی، اما تنها نتیجهی رشد کمی طبقه کارگر نبود. بلکه بخشاً هم تشکیل شورای متحده و هم حزب توده ایران، نتیجهی مبارزات پیگیرانه و فداکارانه و مقاومت پرهزینهی سازمانهای کارگری در دورهی رضاشاه و همچنین شرایط دشوار کاری و معیشتی زحمتکشان در آن دوره بود. چراکه باوجود گسترش واحدهای صنعتی در اثر سرکوب سازمانهای کارگری و استثمار وحشیانهی نیروی کار هیچ بهبود محسوسی، در وضعیت معیشتی و شرایط کاری کارگران به وجود نیامد و پیشروان وقت جنبش کارگری وجود تشکیلات کارگری نیرومند را یگانه راه نجات طبقه کارگر و دیگر زحمت کشان تشخیص داده بودند و این تشخیص درست و دقیق و نتیجهاش ثمربخش از کار درآمد. البته اهمیت قضیه تنها در درک این نکته کلیدی نبود، بلکه در اینکه آنها موفق به ایجاد چنان سازمانهایی شدند که توانست ظرف مدت کوتاهی تغییرات و بهبودهای بینظیری در وضعیت طبقهی کارگر و دیگر زحمتکشان شهر و روستا ایجاد نماید حائز اهمیت بیشتری است. اکنون نیز همهی جریانات کارگری اعم از صنفی و سیاسی بهدرستی تشکل را عامل رهایی از وضعیت فلاکتبار کنونی کارگران میدانند و روی آن تأکید ویژه دارند، ولی باوجود گذشت نزدیک به ٨٠ سال، هنوز ما موفق به تکرار آن تجربهی گرانقدر نشدهایم. شاید یکی از دلایل عمدهی آن تعدد بیشازحد احزاب و سازمانهای کارگری و انشقاقهایی است که در بین این جریانات وجود دارد و به بهانهی پلورالیسم همچنان جانسختی میکند و توجیهگر این تفرقهی ناموجه است!
شورای متحدهی مرکزی در سال ١٣٢٠ و به دنبال تشکیل حزب تودهی ایران و با حمایت همهجانبهی این حزب و فعالین سندیکایی بازمانده از دوران رضاشاه پایهریزی شد. شورای متحدهی مرکزی باوجود تمام فشارها و موانعی که دولت و سرمایهداران و همچنین مدیران کمپانی نفت تحت سلطه انگلستان بر سر راه فعالیتشان قرار میدادند توانست طی ٥ سال فعالیت علنی با سازماندهی درصد بزرگی از کارگران و ایجاد پیوند و همبستگی بین مطالبات کارگران و دیگر زحمتکشان شهر و روستا چنان دگرگونیهایی در شرایط کارگران و سایر زحمتکشان به وجود آورد که شاید در آغاز برای خود مؤسسان این اتحادیهی سراسری دور از تصور بود. پیداست که فضای نیمه دمکراتیک موجود در آن سالها که ناشی از نوعی خلأ قدرت بود در رشد سازمانهای کارگری و نهادهای دمکراتیک کم اثر نبود. در ایران امروز نیز سرکوب آزادیها و بهخصوص سرکوب سازمانها و اعتصابات کارگری برای حفظ مناسبات استثماری و افزایش هر چه بیشتر سود سرمایه است.
فرخی یزدی شاعر برجسته و جسور یکی دیگر از روشنفکران عصر خود بود که با سرودن اشعار آزادیخواهانه و عدالتجویانه، همانند ابوالقاسم لاهوتی از مبارزات عدالتخواهانهی تودهی زحمتکش حمایت و آنها را با شعرهایش تشویق به مبارزه علیه دیکتاتوری و بیعدالتی مینمود. نقل است کە والی وقت یزد برای بستن دهان فرخی دستور دوختن لبان وی را دادە بود. بااینوجود او تا زمانی که به خاطر اشعار و مبارزات عدالتخواهانهاش در سال ١٣١٨ در زندان قصر به قتل رسید، دست از مبارزه علیه دیکتاتوری و سرودن شعرهای آگاه گرانە برنداشت.
شعر : "این ستمکاران که میخواهند ستمکاری کنند"یکی از اشعار فرخی است که وصف دوران دیکتاتوری رضاشاهی ست. دورانی که چندان با عصر ما هم بیارتباط نیست.
این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند
عالمی را کشته تا یکدم هوسرانی کنند
آنچه باقیمانده از دربار چنگیز و نرون
بار بار آورده و سربار ایرانی کنند
جشن و ماتم پیش ما باشند یکی چون بره را
روزگار جشن و ماتم هر دو قربانی کنند
روز شادی نیست در شهری که از هر گوشهاش
بینوایان بهر نان هر شب نواخوانی کنند
تا یکی با پول این یکمشت خلق گرسنه
صبح عید و عصر جشن و شب چراغانی کنند
فرخی یزدی
در "جنگ کارگری" شماره ١٠ جنبههای از فعالیتهای شورای متحده مرکزی و تجربیات آن را مرور میکنیم.
لازم به ذکر است که، اسامی و نشانههای این نوشته از منابع کارگری مختلف اخذ گردیده، ولی تفسیر و تحلیل آنها از ما است.
افزودن دیدگاه جدید