با وجودیکه هنوز زمان زیادی تا انتخابات باقی است، ولی جناحهای مختلف از هم اکنون سعی دارند وارد این موضوع شده و نظراتشان را مطرح کنند. در این راستا من فکر می کنم که موضع اصولگرایان شفاف و مشخص است و همچون انتخابات گذشته سعی در بستن راه دیگران با به کارگیری نهادهای تحت اختیارشان مثل شورای نگهبان دارند؛ لذا، جریان اصلی دیگر حاضر در عرصه سیاسی ایران که هنوز خود را محق در شرکت قدرت می داند، یعنی اصلاح طلبان مورد نقد این نوشته است.
اصلاح طلبان که در انتخابات گذشته همواره صندوق رای را تنها شکل دموکراسی دانسته و ضمن استمرار وضعیت موجود سعی در استفاده از این امکان داشته اند، بعد از شکستهای فاحش در اجرای سیاستهای خود و تحویل دادن میدان به رقیب و اغوای مردم برای شرکت در انتخاباتی که از نظر ساختاری غلط بود، و بعد از اینکه دولت انتخابی آنها (روحانی) اینگونه تو زرد از آب در آمد، و حتی نمایندگانشان در مجلس بیش از اینکه گرایشات اصلاحطلبی از خود نشان دهند، دنباله رو سیاستهای رقیب گشتند و بعد از عدم همراهی با مردم و جنبش اعتراضی آنان و حتی شورش نامیدن آن اعتراضات از طرف بزرگان خود مانند خاتمی، مورد عتاب از سوی مردم قرار گرفتند وشعار اصلاح طلب - اصولگرا دیگه تمومه ماجرا را از دهان مردم شنیدند، اکنون به فکر راهکارهای مختلف برای پیشبرد سیاستهای خود هستند.
در پی شکستهای پیاپی، و فاصله گرفتن مردم از آنها، به شدت ریزش کردند و اختلافات بسیاری در بین آنها شکل گرفت و موجب آن گشت که اکنون برای جلو گیری بیشتر از ریزش و نهایتاً فرو پاشی قطعی، در عرصه سیاست به چاره جوئی بپردازند.
قبلاً افرادی از آنها با اتخاذ مواضع رادیکال تر علناً و عملاً در مقابل سیاستهای گذشته استمرار طلبانه شان قرار گرفتند و خط خود را کاملا از آنها جدا کردند؛ افرادی مانند آقای قدیانی که سابقه مبارزاتی و زندان او بر همگان روشن است، از آن جمله است. واقعیتهای موجود نشان می دهد که سیاست استمرار طلبانه آنها و تعامل در بالا، بدون در نظر گرفتن منویات مردم و مطالبات بر حقشان و عدم اعتقاد به مبارزات خیابانی و حتی صنفی ومعیشتی مردم و عدم تطبیق آن دیدگاهها با شرایط زمان، هر چه بیشتر آنها را در وضع انزوا قرار داده است، و عملا دیدگاه هایشان مورد توجه عامه قرار نمی گیرند، تا حدی که خود خاتمی در مورد دعوت مجدد مردم، و کشاندن آنها به پای صندوق دچار تردید است.
در این شرایط عناصری از آنها می کوشند با تجدید سازماندهی وجذب افراد پر نفوذ و گرد آوردنشان در پای یک میز و تشکل، خود را بازسازی نمایند و این در حالی است که نسبت به دیدگاههای گذشته در بین آنها اختلاف نظر شدید وجود دارد.
از طرفی افرادی مانند حجاریان و تاجزاده بحث تغییر ساختاری را در نهادهایی مانند شورای نگهبان و نظارت استصوابی دنبال می کنند، و تا آنجا پیش میروند که اگر به خواستههایشان توجه نشود، و مانع حضور نمایندگان واقعی شان در انتخابات شوند و آن را تحریم کنند. گویا لازم بود یک بار دیگر سر این جماعت به سنگ بخورد تا متوجه اوضاع بشوند. آنها که هرگز برای شرکت دگر اندیشان در مسائلی اینچنینی اهمیتی قائل نبودند و اساساً با نوعی دید گاه انحصار طلبانه، دگر اندیشان را به رسمیت نمی شناسند و زمانی که خود سرمست از حضورشان در مجلس و دولت بودند به خواسته های آنها توجه نمی کردند و همصدا با جناح رقیب در سرکوب و طرد آنها کوشیدند؛ اکنون خود به همان مصیبت دچار شده اند. گویا می بایست تیر حوادث به خودشان اصابت می کرد تا بفهمند تحدید و تهدید چگونه باعث نابودی میشود و کار را بدینجا می کشاند.
عده ای از آنها، مانند عبدی، همچنان به مواضع گذشته پایبندند و تا ابد تحت هر شرایطی حاضر نیستند دل از صندوق بردارند و فکر می کنند هنوز پتانسیل تغییر وجود دارد و این در حالی است که مردم به عینه می بینند و حس می کنند که عملاً راه هر گونه اصلاحات بسته شده و اساساً موضوعی بنام اصلاح وجود ندارد.
بعد از انتخاب روحانی و تلاش وافری که آنها برای انتخاب مجدد وی انجام دادند و بعد از پشت کردن روحانی به وعدهها و همچنین عدم کارایی نمایندگانشان در مجلس، بعضی از آنها حتی ابراز پشیمانی کردند؛ ولی هنوز عده ای از آنها بخصوص بعضی هوادارانشان در خارج کشور بدون آگاهی از وضعیت موجود داخل و طرد آنها توسط مردم سر سختانه از سیاستهای انتخابی آنها که بر مبنای ایجاد هراس و انتخاب گزینه بد و بدتر در مقابل مردم بود دفاع می کنند.
این افراد نه تنها صدای من پشیمانم را نشنیده اند، بلکه فکر می کنند اینها تبلیغاتی است که توسط مخالفان اصلاح طلبی راه افتاده است. آنها سعی نمی کنند خروجی اقدامات خود را ببینند - آنها بازگشت دوباره تحریمها را نمیبینند؛ آنها عدم کارائی دولت منتخبشان را نمی بینند ؛ آنها ادامه سیاستهای نئو لیبرالیستی در اقتصاد را نمیبینند ؛ آنها عدم پایبندی روحانی را به وعده هایش نمی بینند؛ آنها عدم کارائی نمایندگانشان را در مجلس نمی بینند؛آنها عدم تصویب «ای اف تی» را نمی بینند و ده ها مورد دیگر.
باید از آنها سؤل کرد: به چه چیز این دولت دلخوش کرده اید که هنوز بر سر آن مواضع هستید؛ آیا بعد از گذشت این دو - سه سال، متوجه نشدید که دلایل دیگران برای تحریم انتخابات درست بود؟ آیا متوجه نشدید که رئیس جمهور و مجلس و نهادهای انتخابی تحت نظر نهادهای انتصابیاند و از خود اراده ای ندارند؟ آیا هنوز می خواهید با تکیه بر نوستالوژی فکر کنید؛ «شیخ» شما نجات دهنده است و «میر» شما یگانه مبارز این عرصه؟ بله کروبی و موسوی قابل احتراماند ولی دیگر نمی توانند جوابگوی مسائلی باشند که امروزه وجود دارند؛ دیگر حتی آن خیل عظیم سبزها که به خیابان ریختند اعتقادی به اصلاح طلبان ندارند و از آنها گذر کرده اند .
انتخابات گذشته نشان داد که مردم دیگر نمی توانند به اصلاح طلبان اعتماد کنند، و شانزده میلیون افرادی که رأی ندادند، بخش بزرگشان کسانی بودند که در گذشته جزو لشگر و صفوف اصلاحطلبان بودند و با پشت کردن به آنها و حتی نادیده گرفتن توصیه خاتمی راه را تحریم انتخابات دانستند. اکنون که بحث بین آنها هر روز داغتر میشود و مردم هم بیشتر از آنها فاصله می گیرند، بازگشت به روشهای گذشته اصلاح طلبی دیگر جوابگو نیست و مطئناً دیگر قادر نخواهند بود مانند گذشته مردم را بدنبال خود در صف انتخابات نگهدارند.
دیدگاههای جدید آنها گرچه حرکتی رو به جلو است، ولی تا زمانیکه بوی گروه گرایی و اصلاح طلبی و دیدن تنها در راستای منویات خود، نمیتواند مورد وفاق مردم قرار گیرد. از اینرو اصلاح طلبان معتقد به حذف نظارت استصوابی باید به طور روشن مشخص کنند که آیا این مهم را تنها در جهت خواستههای خود قلمداد می کنند یا برای دیگر نحلههای فکری هم این حق را قائل هستند.
می بایست این تجربه را از سر می گذاراندیم تا عدم کارائی دیدگاهی و عمل اصلاح طلبان مشخص شود و آن را سدی در مقابل حرکت رو به جلوی مردم و تحول خواهی عمیق در جامعه به حساب آورد؛ ولی لازم بود که وظیفه مشخصی در مقابل کنشگران سیاسی قرار گیرد که بدون گذر از اصلاح طلبی نمیتوان از مبارزه جدی برای دستیابی به دموکراسی و عدالت اجتماعی واقعی سخن گفت.
آن بخش از اصلاح طلبان که از مواضع گذشته خود عدول کنند و مواضع جدیدی مبنی بر تحول ساختاری بگیرند، بدون قطع دیگران هم به رسمیت میشناسند و در راستای همکاری با دیگر جریانها ی سکولار و جمهوریخواه و دموکرات قرار میگیرند، و خود به خود، متحد مردم و جریانهای دیگر هستند؛ ولی دسته دیگر که با وجود اتخاذ مواضع جدید و تغییر ساختار انتخابات و نظارت استصوابی، تنها بطور مقطعی، با حفظ خط مستقل از آنها و سیاست انتقاد و اتحاد، میشود با آنها برخورد کرد وباعث جدا شدن عناصری از آنها به سمت تحولخواهی ساختاری تا تغییر قانون اساسی اقدام کرد.
شق سوم آنها کسانی اند که هنوز بر مواضع گذشته خود اصرار دارند و بدون در نظر گرفتن خواستههای مردم، تنها به قدرت میاندیشند و سعی می کنند مشکلات خود را تنها در تعامل با قدرت حل کنند؛ اینها دیگر بطور قطع سد راه تکامل هستند و میبایست سیاستهای آنها افشا و طرد شود. معیار واقعی، همواره مردم و مصالح ملی و میهنی است؛ نمیتوان به کسانی دلبست که همواره در کنار قدرت سعی میکنند، در مقابل مردم بایستند عملاً این نوع اصلاحطلبی همان است که مردم فریاد زدند و همراه اصولگرایان از آنها گذشته اند و ماجرا را برایشان تمام شده می دانند.
افزودن دیدگاه جدید