رفتن به محتوای اصلی

کودکان کار، یک بحران ناشناخته!

کودکان کار، یک بحران ناشناخته!

هفته‌ی گذشته، روز جهانی کودک بود. روزی که برای تجلیل از کودکان و جلب توجه‌ها و نگاه‌ها به این مهمترین دوران زندگی هر انسانی، شناخته شده است. دوران کودکی چه از نظر جسمی و چه از نظر روانی، زیربنای وجودی انسان در سال‌های زندگی‌اش را می سازد. بنابراین کودکی مهمترین دوره‌ی حیات انسان است.

پیمان‌نامه‌ی جهانی حقوق کودک نیز که در سال 1989 به امضای ده‌ها کشور در مجمع عمومی سازمان ملل رسیده است، به نوعی تلاشی برای معرفی حداقل‌های لازم برای طی یک کودکی سالم است. پیمان‌نامه‌ای که البته هیچ ضمانت اجرایی‌ای ندارد و سازمان ملل در طول این سال‌ها حتی نظارتی بر تصویب قوانین ملی و پایین‌دستی برای اجرای آن در کشورها نکرده است.

نگاهی به بندهایی از این پیمان‌نامه و مقایسه‌ی آن با شرایط موجود در ایران نشان می‌دهد که این متن، چیزی جز یک سند بدون پشتوانە لازم نیست:

ماده 6- بند 2: كشورهای طرف‌ كنواسيون‌ ايجاد حداكثر امكانات‌ را برای بقا و پيشرفت‌ كودک‌ تضمين‌ خواهند نمود.

و شما نگاه کنید به وضعیت بهداشتی کودکان در استان‌های محروم

ماده 7- بند 1: تولد كودک بلافاصله‌ پس‌ از به‌ دنيا آمدن‌ ثبت‌ می‌شود و از حقوقی مانند حق‌ داشتن‌ نام‌، كسب‌ تابعيت‌ و در صورت‌ امكان‌، شناسايی‌ والدين‌ و قرار گرفتن‌ تحت‌ سرپرستی آنها برخوردار می‌باشد.

در حالی که ما در بلوچستان چندین هزار کودک بی‌شناسنامه داریم. مساله‌ی کودکان بی‌شناسنامه البته محدود به بلوچستان نیست. این معضل در بخش‌های مختلف کشور هر چند با شدتی کمتر از بلوچستان وجود دارد.

تناقضات این چنینی میان واقعیت جاری در ایران و پیمان‌نامه‌ی حقوق کودک بسیار است. به طوری که برای اجرای هر بند از این متن می‌توان در سطح محدود یا گسترده مثال‌های نقض شدە ای را برشمرد.

اما مساله‌ای که در سال‌های اخیر بسیار به آن پرداخته شده است، مساله‌ی کودکان کار است. حالا تقریباً تمام مردم در ایران می‌دانند که معضلی به نام «کودک کار» در جامعه وجود دارد. عمومی شدن آگاهی نسبی نسبت به این امر دو دلیل عمده دارد:

اول اینکه در سال‌های اخیر رشد بحران اقتصادی و معیشتی، به طور مستقیم موجب افزایش تعداد کودکان کار شده است. مرکز آمار و اطلاعات وزارت کار، در آماری که در تیر ماه سال جاری منتشر کرده است، از رشد 21 درصدی تعداد کودکان کار خبر داده است. البته که کسی به اعداد ارائه شده توسط دولت اعتباری قائل نیست و عموم مردم، اکثر آمارها را ساختگی و تلاشی برای لاپوشانی واقعیت می‌دانند، اما همین اعتراف به رشد 21 درصدی تعداد کودکان کار نشان از رشد عددی فاجعه می‌دهد. بنابراین برخورد با کودکان در سطح جامعه و در نتیجه واکنش نهادها و افراد مستقل به آن بیشتر شده است و معضل کودکان کار بیشتر دیده می‌شود.

دوم استفاده‌ی تبلیغاتی سلبریتی‌ها و مقامات حکومتی از کودکان کار است. عکس‌های دلجویی از کودکان کار و کمک‌های صدقه‌ای به آنها، به ابزار تبلیغی تبدیل شده است که با حمله به عزت نفس و آبروی کودکان، برای این سلبریتی‌ها و مقامات، اعتبار می‌خرد. این استفاده حتی تا تلویزیون‌های رسمی جمهوری اسلامی کشیده شده است و برنامه‌سازان تلویزیونی به این کودکان به چشم یک ابزار بیزینس نگاه می‌کنند. آنها را در مقابل دوربین می‌نشانند تا از دردهایشان بگویند و دل مخاطب را غمگین کنند. بعد هم صدقه‌ای به کودک می‌دهند و در یک شوی تمام عیار، وانمود می‌کنند که دارند مساله‌ی کودکان کار را حل می‌کنند.

پس با وجود این آگاهی نسبی عمومی نسبت به معضل کودکان کار، چرا در تیتر مطلب از صفت «ناشناخته» استفاده شده است؟

نهادهای جامعه‌ی مدنی در قالب سازمان‌های غیر دولتی از یک سو و احزاب و جریانات سیاسی از سوی دیگر برای معرفی معضل کودکان کار به جامعه تلاش کرده‌اند. اما این تلاش‌ها چون با تمایل حکومت برای نفی بحران در تضاد بوده است، به طرق مختلف با شکست مواجه شده است.

همه‌ی ما می‌دانیم که در ایران بحرانی به نام «کودک کار» وجود دارد. اما واقعاً کسی می‌تواند آمار دقیقی از تعداد این کودکان بدهد؟ از حدود یک میلیون کودک تا حدود هفت میلیون کودک را می‌توان در آمارهای مختلف دید. اما کدام روش آماری این اعداد را داده است؟ و به کدام یک از آنها می‌توان اعتماد کرد؟ در مورد پراکندگی جغرافیایی، بحران‌های مولود کار کودکان اعم از کودک آزاری و رشد بزهکاری کودکان هم عملاً عددی در دست نیست. پس ما با یک معضل بزرگ طرف هستیم که حتی ابعاد آن را نمی‌شناسیم.

سوی دیگر مساله شناخت ناقص جامعه از کودکان کار است. کودک کار الزاماً آن بچه‌ی ایستاده در پشت چراغ قرمز، برای فروش یک بسته آدامس نیست. در مناطق مختلف کشور این کودکان در کارگاه‌های صنعتی و در زمین‌های کشاورزی مشغول به کار هستند که البته در مورد عدد آنها چیزی نمی‌دانیم.

مضاف بر این، یک تخیل و تصور اجتماعی عمده‌ی غلط نیز وجود دارد که کودکان کار را به «باندهای مخوف» منتسب می‌کند که به کار سازماندهی کودکان کار در خیابان مشغول هستند و کودکان برای آنها کار می‌کنند! در صورتی که واقعیت و بررسی میدانی خلاف این امر را ثابت می‌کند.

برخورد جمهوری اسلامی با این معضل نیز مانند برخوردش با سایر معضلات اجتماعی، از موضع سلب و نفی است. طرح جمع‌آوری کودکان کار و فرستادن آنها به مکان‌هایی مانند بازداشت‌گاه، تمام کاری بوده است که جمهوری اسلامی در این زمنیه انجام داده است. هر جا هم که فرد یا گروهی تلاش کرده است معضل را به صورت ریشه‌ای بشناسد و برای چاره‌جویی اقدام کند، با اتهامات امنیتی مواجه و سرکوب شده است.

واقعیت این است که بحران معیشتی گسترده، در دوگانه‌ی بیکاری-تورم مردم و به ویژه طبقات فرودست و متوسط را مستاصل کرده است. در حدی که خانواده‌ها در میان تحمل گرسنگی و فرستادن فرزندانشان برای کار، دومی را برمی‌گزینند. با رشد مداوم بحران اقتصادی، این معضل نیز همچون سایر معضلات اجتماعی رشد خواهد کرد.

سازمان‌های غیر دولتی متعهد، در این مخمصه، کاری جز تلاش پیگیر برای جلوگیری از بحران‌های مولود کار کودک ندارند. آموزش به کودکان برای کمتر کردن آسیب‌های کار، تقریباً تنها کار ممکن در مورد این کودکان است. البته خارج از این امر می‌توان برای سازماندهی عمومی برای مقابله با کار کودکان و در نتیجه حل ریشه‌های این بحران اقدام کرد.

اما متاسفانه، باید واقع‌بینانه گفت تا زمانی که وضعیت سیاسی و اقتصادی کشور در وضعیت فعلی قرار دارد، نه تنها معضل کودکان کار حل نخواهد شد، بلکه حتی برداشتن قدمی در زمینه‌ی شناخت دقیق این بحران نیز فراهم نخواهد بود.

بحران‌های زاده‌ی جمهوری اسلامی، به شکلی پیچیده و تنگاتنگ در ارتباط با هم هستند و شکستن یکی از این بحران‌ها بدون توجه به منشا بحران، غیر عملی و غیر واقعی خواهد بود.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید