در تشریح بحران
تعریف ما از چپ چیست و چپ ایرانی کیست؟
واقعیت این است که چپ ایران با یک بحران هویتی عمیق و همه جانبه درگیر است. تنها با پذیرفتن وجودی واقعیت این بحران است که میتواند اقدام به کنکاش، شناسایی و کالبد شکافی آن نموده و بالاخره در مسیر فورمولبندی راستاها و راهکارهای محوری و بنیادی جهت غلبه بر آن اقداماتی اساسی نمود.
اولا باید این واقعیت را پذیرفت که میزان پراکندگی در صفوف نیروهایی که خود را چپ تعریف می نمایند، بیشتر به تعدد قبایل و ایل ها و طوایف مختلف در ایران شبیه است. این تراژدی وقتی وسعت و عمق دردناکی خود را نشان میدهد که پرده ها را کنار زده و واقعبینانه نگاه کنیم. میبینیم که حتی بعضی از مناسبات سنتی تاریخی محفلی در نیروهای چپ هنوز به صورتی تاریخی پایه ها و اساس مناسبات ساختاری بعضی از این سازمان ها را تشکیل میدهند.
گرچه در میان فعالین سیاسی چپ ایران هم میتوان از کمونیست های دو آتشه گرفته تا تروتسکیست ها، از آنهایی که هنوز خود را چریک تعریف می نمایند گرفته، تا آنهایی که بصورت یک سازمان ملّی منطقه ای چپ تعریف میگردند، و یا از آنهایی که به ناگهان از یک سازمان ملی منطقه ای چپ فرا رفته و خود را حزب کمونیست ایران می نامند، و بالاخره از نیروهایی که بصورت عمیق، موزون و بر پایه های تئوریک منسجم در مسیر سازماندهی راهکارها با هدف هژمونی کارگری- سوسیالیستی حرکت می نمایند، تا بالاخره نیروهایی که خود را بصورت چپ مدرن اروپایی تعریف می نمایند، را شاهد میباشیم.
تاریخچه چگونگی شکل گیری، نظام های ارزشی و باورمندی های نظری این نحله ها به نوعی از نظام های ارزشی مشابه جهانی چپ متاثر هستند. با وجود این، خودمحورگرایی قبیله ای هنوز بصورت قدرتمندی بشکل نیروی دافعه ای این طیف ها را از همدیگر فراری میدهد. بر یک چنین بستری است که دو نحله مشخص در میان همه این سازمان ها سر بالا کرده و با برجستگی ویژه ای نظام ارزشی، هویت تاریخی و پایگاه اجتماعی و بالاخره تاثیرگذاری سیاسی خویش را در جامعه به نمایش میگذارند. این دو نحله یکی متعلق به حزب توده ایران، بعنوان ادامه دهنده راه بنیان گذاران نخستین حزب کمونیست حیدر عمو اوغلی ها، سلطان زاده ها و ارانی ها است، و دیگری متعلق به جنبش فدائی است که بزرگترین نماینده سیاسی امروز آن در صحنه سیاسی ایران، حزب چپ ایران (فدائیان خلق) است.
گرچه در این میان حزب توده ایران را، چه ما با نظراتش موافق بوده باشیم، چه مخالف، از انسجام نظام باورمندی های ارزشی - آرمانی، یکپارچگی بافت تئوریک، از استحکام بیشتری برخوردار بوده و بر یک چنین پایه هایی مناسبات و موقعیت خویش را در عرصه های جهانی ودر موضع گیری های سیاسی داخلی با شفافیت به مراتب بیشتری ارائه نموده و خود را بصورت حزب طبقه کارگر ایران تعریف می نماید، این حزب هم از همان بیماری فرقه گرائی خودمحور گرانه بری نمی باشد. به موازات آن ما این سطح از انسجام باورمندی های ارزشی - آرمانی، تئوریک و شفافیت را در عمومیت جنبش فدائیان خلق در موضع گیری های جهانی و داخلی شاهد نمی باشیم. صحبت من هم دقیقا بر این بخش متمرکز است.
چپ امروز فدائی با نقد جنبش چریکی جدا از توده آغاز، با نفی جنبش دهقانی مائوئیستی ادامه داده و به مشی توده ای در شکل تداوام راه رشد غیر سرمایه داری به دام پوپولیسم اسلامی افتاده و به دامن حمایت از شکوفائی جمهوری اسلامی ایران غلطید. سپس،همزمان با نقد این خطای موقت و مشخص تاریخی، به نقد مارکسیسم و لنینیسم پرداخته و عملا تجربه هفتاد ساله اتحاد جماهیر شوروی را بصورت برگ تاریکی در تاریخچه جنبش بیش از یکصد و پنجاه ساله سوسیالیستی ارزیابی کرده، و نه با نقد، بلکه با نفی آن، امروز خود را در چهارچوبه نظام های ارزشی احزاب چپ اروپایی تعریف می نماید.
امروزه نظام ارزشی چپ فدائی در اروپا را حتی نه در قالب های مشابه حزب کمونیست فرانسه ، بلکه بیشتر به احزاب چپ کشورهای اسکاندیناوی میتوان تشبیه نمود. با این وجود و در این منزلگاه، چگونه میتوان این نظام ارزشی را تعریف نمود و آن را در چهارچوبه کشوری مانند ایرانی که در آن این روزها ما دوران عزاداری ماه محرم را میگذارنیم و آقای رئیسی عضو عیات مرگ سال شصت و هفت رئیس جمهور منتصب ولی فقیه هستند، انطباق داده و تعریف نمود.
بحران نظام ارزشی چپ ایرانی
چپ ایران امروز خود را با کدامین ستون ها و پایه های باورمندی های ارزشی تعریف می نماید؟ میدانیم که این پایه های اساسی نظام ارزشی هستند که فرهنگ، ادبیات و پایه های مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی و مدنی را تعیین و مشخص می نمایند. شاید بشود نظام ارزشی چپ فدائیان امروز ایران را فقط و فقط با شاخصه هایی از قبیل "دفاع از حقوق بشر" و "دموکراسی"، "عدالت اجتماعی"، "رفع هر گونه مناسبات تبعیض آمیز"، "سمت گیری در مسیر توسعه اقتصادی" و "غلبه بر بحران زیست محیطی" تعریف نمود.
آیا لیبرال دموکراسی، یا بطور کلی قدرتمداری های حاکمه کلان سرمایه داری در کلام و گفتار و برنامه های نوشتاری خویش مخالف این ارزش ها هستند؟ آیا بوریس جانسون ها، دونالد ترامپ ها و جو بایدن ها در کلام و نوشتار مخالف حقوق بشر، عدالت اجتماعی، دموکراسی، توسعه اقتصادی، تداوم بحران زیست محیطی و غیره هستند؟ البته که نه. با این تعریف حزب برنامه محور چپ ما از نظر نظام شاخص های ارزشی خویش جهت تدوین برنامه ، همان چیزهایی را مطرح میکند، کلان سرمایه داری جهانی مطرح می نماید. امروزه نظام مالیاتی که آقای جو بایدن از آن صحبت میکند، در تداوم و کپی برداری از سیاستهای "کینزی زمان " بنیامین فرانکلین" بعد از بحران کلان اقتصادی 1928 مطرح میکرد، بیشتر در مسیر افزایش مالیات بر ثروتمندان و گسترش تامین اجتماعی و توسعه اقتصادی تعریف میگردد. آیا این همان تعدیل طبقاتی نیست که دوستان چپ اروپایی ما مطرح می نمایند؟
- که منزلگاه تاریخی امروز چپ ایران، بخصوص جنبش فدائی پس از نقدهای تاریخی گذشته خویش، بر پایه هایی لغزان، سست و خطرناکی پی ریزی میشود. جنبش فدائی نه تنها گذشته تاریخی خویش را در بازتابی عکس العمل گرایانه شتابزده در مقابل بمباران انتقاداتی که از طرف دوستان و دشمنان از آن میشد، با نقدهایی از وقایع ویژه تاریخی مشخص آغاز و بصورتی نفی و زنده به گور کردن نظام های ارزشی خویش به سرانجام برده است. به همین دلیل هم نسخه نظام ارزشی برگزیده اسکاندیناویایی خویش را بصورتی شتابزده ای جهت جایگزینی خلاء ناشی از زنده به گور کردن نظام باورمندی های ارزشی تئوریک خویش جایگزین آنها نموده است.
در نتیجه، این همسویی های پایه های نظام ارزشی، نظری و برنامه ای این بخش از چپ ایرانی با نظام قدرتمداری حاکمه کلان سرمایه داری جهانی امپریالیستی، به آن می انجامد که نظام فکری این بخش از چپ، با افتخار طلاق خویش را از طبقه کارگر اعلام نموده به این میبالد که خود را به همزیستی در درون نظام ارزشی سرمایه سالارانه انطباق داده و به دنبال دوستان استراتژیک خویش میگردد، اگر جایش افتاد آماده است در تقابل با نظام باورمندی ارزشمداری کار سالارانه سوسیالیستی قرار بگیرد. این بخش از چپ در همسویی با نظام ارزشی سرمایه سالارانه و استراتژی سلطه گرانه نظام کلان سرمایه داری جهانی با معیارها و ملاک های تعریف شده آنها به سنجش دوستان و مخالفان خویش در عرصه های داخلی و جهانی می پردازد.
این نظام فکری، کاملا با نظام ارزشی مبتنی بر باورمندی کار سالارانه، که در این مقطع تاریخی تلاش میکند تا مناسبات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، حقوقی، اقتصادی و غیره را بر اساس ارزشمداری کارسالارانه تعریف و دگرگون نماید، کاملا بیگانه است. این نظام ارزشی امروز، در دوران آغاز افول نظام کلان سرمایه داری جهانی، نه تنها در مسیر شکوفائی سوسیالیستی حرکت نمی نماید، بلکه برعکس، گاها بطور خطرناکی در تقابل با آن قرار میگیرد. برای این نظام باورمندی، تضاد میان آنچه که آنها "دموکراسی" و "دیکتاتوری" می نامند، در تعریف مناسبات بین المللی آنها، بر تضاد میان "کار" و "سرمایه"، یا "کارسالاری و سرمایه سالاری" و بالاخره "سمتگیری سوسیالیستی" در مقابل "سمتگیری های تجاوزکارانه امپریالیستی" غالب می اید.
بر پایه این ارزشمداری و محک های سنجشی، نیروها جهانی را نه در بلوک های کار در مقابل سرمایه، بلکه باید بر دو ستون بندی کشورهای مبتنی بر نظام سیاسی دموکراتیک که مرکز ثقل آن را کشورهای بلوک غربی عضو پیمان ناتو تشکیل میدهند از یک طرف، و تمامی کشورهای دیگری که با شدت و ضعف های متفاوت، بر اساس تعریف های قدرتمداری های غربی بعنوان کشورهای غیر دموکراتیک یا دیکتاتوری ارزیابی نمود. به کلامی ساده تر، بر اساس این نظام ارزشی تمامی کشورهایی که توسط قدرتمداری کلان سرمایه داری جهانی بصورت دیکتاتوری و غیر دموکراتیک تعریف میگردند، در صفوف دشمنان این بخش از چپ ایرانی نیز قرار میگیرند.
اینجاست که کشور آمریکا که با جمعیتی مساوی چهار درصد مردم جهان، بیست و پنج درصد زندانیان دنیا را در خود دارد. کشوری که سیزده درصد مردم آن، بیش از چهل میلیون نفر در زیر خط فقر زندگی می کنند، کشوری ده ها نفر در هر هفته در کوچه و خیابان توسط پلیس آن کشته میشوند، هزاران نفر سالانه در تیراندازی های خیابانی از مردم عادی کشته میشوند، کشوری که بطور متوسط سالانه دهها هزار نفر از مردم جهان موردتجاوز نظامی قرار گرفته توسط آنها، کشته میشوند، کشوری که در آن تبعیضات نژادی غوغا میکند، کشوری که فرهنگ پرستش حمل اسلحه به یکی ار پایه های اساسی منشور قانون اساسی کشوری آن تبدیل گردیده است، به عنوان مهد و مرکز ثقل کشورهای دموکراتیک و بزرگترین مدافع حقوق بشر و نظام های دموکراتیک جهانی تعریف میگردد.
به موزات آن، دشمنان تعریف شده توسط همین نظام ارزشی کلان سرمایه داری در حال اضمحلال جهانی، یعنی کشورهای کوچکی مانند ونزئولا، و کوبا را که توسط آنها و اقمارشان زیر محاصره محاصره اقتصادی خفه میشوند، اجازه ندارند تا پول حاصله از فروش نفت و کالاهای داخلی خویش را به کشور خود آورده و جهت خرید واکسن ویروس کرونا هزینه نمایند، را کشورهایی دیکتاتوری تعریف می نمائیم که باید نظام های سیاسی آنها عوض شده و از نظامی "دموکراتیک" آمریکائی – غربی کپی برداری نمایند. به کلامی دیگر، باید مترسک ها و دلقک های برگزیده آمریکایی مانند "خوان گوایدو" ها، "حمید کرزای" ها، "احمد چلبی" ها در یک کودتای آمریکایی و زیر فشارهای مردمی به جان آمده ناشی از محاصره طولانی و بی پایان اقتصادی سیاسی امنیتی کشورهای عضو پیمان ناتو بر سر کار آورده شوند، تا این کشورها نیز به مقام والای مترسک سالاری از "دموکراسی" غربی فراروئی نمایند.
ادامه دارد
دیدگاهها
ساسان عزیز، نظرات شما را…
ساسان عزیز، نظرات شما را خواندم. سپاسگزارم از نقدتان به نوشته من. من اصلا فکر نمی کنم غیر از نقد نظری چپ کار دیگری کرده باشم. اگر شما معتقد به آغاز مزاکرات حزب چپ با آمریکا می باشید، این نظر شماست و برای من محترم میباشد.
آرش عزیز، متاسفانه یا خوشبختانه من غیر از یکی دو جمله، بیشتر مواضع حزب توده را نقد نکرده ام. دقیقا هدف این نوشته کوتاه نقد نظام های ارزشی فکری و نظری نحله های مختلف چپ میباشد.
با مهر
دنیز
رفیق دنیزتمام مواردی که من…
رفیق دنیزتمام مواردی که من درایران وازطریق آن زندگی که چهل سال ناظرش بودم وبه آن رسیدم حزب چپ تئوریزه کرده بود.ووقتی حزب تشکیل شدوبرنامه اش رااعلام کردواسنادش راارائه داد،همان چیزی رامیگفت که من حسی به آن افکاررسیده بودم .اتفاقاراه حزب درشرایط امکان فعالیت درایران برای کلیه چپهاباهربرداشتی ازچپ سخت تراست.چون عینی تراست،چون میخواهدمشکلی راحل کند.چون به تئوری به چشم آیه های آسمانی نگاه نمیکند،چون درهرچیزکه امتحانش راخوب پس نداده بدیده شک نگاه میکند.اماهمه اینهابه کنار.چگونه اینقدرراحت تهمت زدی.چگونه حزب رابازیچه آمریکاخواندی ،هرچنددرعالم سیاست حتی اگرحزب برای آینده ایران باخودآمریکاواروپاواردمذاکره شودمن عیبی نمی بینم .آنقدربه حزب اعتماددارم که میدانم دنبال سعادت توده مردم ایران است.اما دردوپراگراف آخرازهیچ تهمتی کم نگذاشتی.این حزب امیدبسیاری ازچپهای داخل ایران است حتی اگرنقدی داری حداقل مستندصحبت کن .درتئوری حزب توده بااقلیت وراه کارگرحسام وحکمتیست ها چه فرقی باهم دارند.غیرازاینست که تماماازیک تئوری دفاع میکنندولی باسابقه متفاوت.من حتی به فرخ نگهدارحق میدهم که بادیدخودش به جنگ سرمایه برود،چه اشکالی دارد،اواینگونه موثرترمیداند،چگونه حزبی که دامنه قبول تفکرات داخل آن ازتمامی سازمانهاواحزاب چپ دیگرگسترده تراست رااینگونه باجبهه سرمایه یکی میدانی.چراچپ ایران نبایدتنوع فکری راقبول داشته باشدواگرقبول نداردچگونه خودرادمکراتیک میداندوچگونه میخواهدحکومتی دمکراتیک ایجادکندوقتی فقط یک تئوری برایش حکم آیه آسمانی دارد.تازه کدام تئوری ،همانکه برخلاف تمام ادعا وپیش بینی هایش جهان بگونه دیگری رقم خورد.مارکس وانگلس ولنین این مزیت راداشتندکه بادیدخودبه جنگ مسائلی که عملا درگیرآن بودندبروند،چراماهمیشه بایدبه عقب برگردیم مگرمسائل الان ما همان مسائل صدوپنجاه سال قبل است .چراخودراراحت میکنیم وطوطی واریکسری حرفهای گذشتگان راتکرارمیکنیم .حتی اگرخودلنین زنده بودبایدخودش رابامشکلات ومسائل کنونی وفق میداد.این نگاه به تئوری های گذشته فرارازمسئولیت است،فرارازواقعیت است،کنارگودنشستن ومنتظربوجودآمدن واقعیت منطبق برتئوری کلاسیک است.حال گیرم که اصلا راه حزب اشتباه چرانقدنمی کنی پاراگراف آخررایکباردیگرخودت بخوان.
کاش چه دردفاع تئوری حزب توده…
کاش چه دردفاع تئوری حزب توده دستاوردهای آن رادرعمرهشتادساله اش می آوردیدودرمقابل تمام ایراداتی که به حزب چپ گرفتیدباذکرمثال ازتمامی مقالاتی که دربه پیش آمده است عنوان می کردید.من برعکس مطالب شمامیتوانم دلیل بیاورم .منتظردلایل واسنادشما هستم.
افزودن دیدگاه جدید