مهسا امینی نوجوان – زیبا ٬کرد ٢٢ ساله "ژینا"، با رویاپردازی و آرزومندی جوانانه، شادمانه از سقز به پایتخت پرآوازه میآید ولی زیست زندگی ناکردهاش در"ام القراء" پایان مییابد. مادرش که همچون خود مهسای فرورفته در ٬کمای مرگزا، همه این چند روز را در بهت به سر میبرد و مشت بر سر و سینه میکوبید، اینک فریادترین بانگ دادخواهی است و "فرشتهام را کشتند" سر میدهد. پدر که چند روز و شب گذشته با نگرانی دم درب بیمارستان دعای غمخوارانه میخواند و با دخت پرپر شدهاش در نجوا بود، حالا سوگوارانه منفجر از خشم است. دایی نیز که تا دیروز از شوک قادر به سخن گفتن نبود، اکنون در برابر جانیان دغلکار ایستاده و داعیه دروغین بیمار بودن مهسای تندرست را رسوا میکند.
ماموران " گشت ارشاد" مهسا را بردند و تحویل سردخانه دادند. فاجعه چنان سهمگین است که آدمی را یارای آن نیست که نه فقط از عهدهی شرح این واقعهی دلخراش برآید، حتی بتواند آن را هضم کند. جرم این نوگل آن بود که در دیداری مشتاقانه با خویشاوندان در تهران، شادمانه و از سر شوق گیسویش را افشان کرد و چون از مرز حجاب بیرون زد گیر شحنههای در پی طعمه حکومت اسلامی افتاد. او را از برادر و دختر خالهاش جدا کردند، کشان کشان با تهدید و عصبیت زورگویانه در ماشین ون رعب و دهشت نشاندند و بر گلوی بلوریناش چنگ جغد شوم کشیدند. دخترک، مرگ را به چشم خویش دید و ساعتی بعد در صف کتک و اهانت در مغاک هلاکت فرو رفت. این رخداد جنایی، به رویه این بود.
مرگ مهسا اما، شدت زهر دردی است واریز هر روزه بر جان دختران و زنان این سرزمین. جنگ بین زور و آزادی؛ جنگی به درازای همه حیات نظام اسلامی از نخستین نبردهای موضعی تا مبارزه مدنی خیابانی در ایران امروز. زورگو، سلاح بر کمر آمادهی ارتکاب هر شناعت و جنایت است، و در برابر، زن آزاده به بهای جان و پذیرای زجر تازیانه و زندان، ایستاده بر سر آزادی خود در گزینش نوع پوشش خویش. مسئله نظام اما، نه صرفا "حجاب اجباری" به حساب لباس، بلکه بیم و لرزه بر اندام است از کنار رفتن حجاب از اقتدار فقهی آن. این مبارزه، وجهی از مقاومت کل جامعه در برابر رژیم است. اعمال خشونت جمهوری اسلامی در رابطه با "حجاب"، نشانهی هراس آن از برافتادنش است.
مهسا نخستین دختر قربانی این نظام نیست. او ادامهی سحر خدایاری است که خود را در اعتراض به زورگویی مردسالاری کریه به آتش کشید و با نام "دختر آبی" ماندگار در تاریخ اعتراضات علیه تبعیض جنسیتی در ورزشگاهها و در هر عرصه از حیات اجتماعی این سرزمین شد. همانگونه که خود او نیز ادامهی ندا آقا سلطان تیر خوردهی نقش بر زمین بود با چشمانی پرسان که دنیایی را گریاند و جان باخت چون از "رای من کو؟" پرسید و حاضر نشد به سلب آزادی شهروندی خویش تن دردهد. ندا نیز تداوم مبارزات خیل دخترانی که در دهه خون و جنایت ٦٠، گروه گروه اعدام شدند و دخترکانی که پیش از اعدام توسط " گمنامان امام زمان" از دوشیزگی افتادند تا در دوزخ نظام بگونهی شرعی بسوزند. مهسا امینی امتداد دو خواهر همشهری سقزیاش، شهلا و نسرین کعبی است که سال ٥٨ به حکم خلخالی جلاد تیرباران شدند.
مرگ مهسا، ملتی را در سوگ نشانده است؛ شعلهی خشم فقط در بستگان سینه سوختهی این نوگل زبانه نمیکشد، بیزاری و خشم همگانی است. صدای اعتراض صرفاً مختص کردستان بلند فریاد نیست که هم اکنون در سوگ اندوه قتل دخترش خون میگرید، بل طنین در جا به جای کشور دارد. با اعلام خبر مرگ مهسا، این فاجعه نه تنها وسیعاً در شبکههای جمعی و رسانههای غیر حکومتی به شکل اعتراض تند بازتاب یافت، که از سوی شخصیتهای هنری و ورزشی متعددی هم صریحاً تقبیح و محکوم شد. موج اعتراض به این قتل، با فرارفتن از اپوزیسیون متشکل نظام، دهها میلیون ایرانی را به تکان واداشته است. جان باختن مظلومانهی مهسا - این فرزند مردم ایران، نشانه دیگری شد از تقابل ملی با این نظام.
جنایت ارتکابی چنان تکاندهنده است که خود رژیم سخت هراسان از عواقب آن را هم، به وحشت انداخته است. کارگزارانی از ردههای مختلف مسئولیت در هر سه قوهی نظام، دم از ضرورت پیگیری فاجعه میزنند. از رئیسی آدمکش گرفته تا وحیدی معلوم الحال وزیر کشور و اژهای پرونده سیاه تا بر کرسی نشستگانی از مجلس، جملگی قول رسیدگی به چند و چون مرگ مهسا را میدهند اما فقط برای از سر گذراندن موج خشم ملی. از این تمساح های اشگ ریز، یک نفرشان هم حاضر نشده اعتراف کند که این مرگ از نتایج ناگزیر سیاست تحمیل حجاب همچون شناسنامه نظام متبوع آنها بر میلیونها زن است و خود نیز کارگزاران این ننگ. مهسا، فقط یکی از پرشمار قربانیان این مشی استبدادی است.
اما اگر زندگی مهسا پایان گرفت، مرگ او آخرین نخواهد بود. تا تحمیل برجاست و مقاومت مدنی کماکان جاری، گریزی از زندان و مرگ نیست. این جانسوزی را باید علامت فهمید از به آخر رسیدنهای نظام. ترکشهای ناشی از مرگ مهسا خبر از نافرجامی و بدفرجامی جمهوری اسلامی میدهد. تکرار این فجایع، هم افزایی بیزاری ملی از نظام جمهوری اسلامی در پی دارد و نشانهی انزوای سیاستهای حکومت و خود آن در برابر ارادهی بیدار ملت. فجایع نشانهوار از ایندست، سرانجام در یکی از نمونههای تکراری خود میتواند تقابل ملی با نظام را در مسیر تعیین تکلیف قرار دهد. برای چنین لحظهی بی گریز، باید آمادگی سیاسی گرفت تا بتوان مهساها را نام خیابانهای فردا کرد.
و بگذار این غمنامهی همه خشم و اما هشداردهنده، با برگرفتهی نمادین از شعر مشهور احمد شاملو زیر عنوان "از زخم قلب آبایی" ادامه یابد:
دختران دشت!
دختران انتظار!
دختران امید تنگ
در دشت بیکران،
و آرزوهای بیکران
در خلقهای تنگ.
......
بین شما
- بگویید!-
بین شما کدام
صیقل میدهد
سلاح آبایی را
برای
روزؚ
انتقام؟
بهزاد کریمی ٢٥ شهریور ١٤٠١
دیدگاهها
سلام اکبر گرامی. بهتر است…
سلام اکبر گرامی. بهتر است موضوع اعلام عزا را از دعوت به اعتصاب جدا کنیم تا نقش و تاثیر آنها اینهمان تلقی نشود و هر کدام هم نه در حالت کلی بلکه در وجه مشخص قابلیت بررسی بیابند. عزای عمومی، بر متن فرهنگ و سنت در ایران، خود نوعی از برآمد دامنگستر مردمی است و فراتر، در جهان نیز هنگام این یا آن پیشامد طبیعی، اجتماعی یا سیاسی غالباً سر بر میآورد. واقعیت اینست که در رابطه با سوگ قتل مهسا (ژینا) هم اکنون شاهد یک بهت و خشم عمومی هستیم با محتوی سیاسی اعتراضی صریح و روشن علیه جمهوری اسلامی. هر نیروی سیاسی هم حق دارد و می کوشد بر همین بستر فعال مردمی سیاست کند. اما اعلام "سه روز عزای عمومی" از سوی آقای پهلوی را یک ژست سیاسی برای تثبیت جایگاه "رهبر اپوزیسیون" ادعاییشان میدانم. این به نظر من نه تاثیر مثبت و نه منفی بر جنبش مردم دارد. اما در ارزیابی از خصوصیت کاربردی این تاکتیک، آن را راهکاری بیشتر انفعالی میبینم، حال آنکه بر متن خشم عمومی لازم است راهکارهای تعرضی قابل پیاده شدن در پیش گرفته شود. در مقام مقایسه، دعوت به اعتصاب عمومی در کردستان توسط مرکز هماهنگی احزاب کردی و حمایت تشکلهای سیاسی و نهادهای سراسری از آن را، تاکتیک بجایی میشناسم و به نفع جنبش مردم در سراسر کشور. قتل مهسا، نه فقط مردم ایران را در قامت ملتی معترض به سطح نوینی از وحدت رساند، نه تنها در آن اعتراض همزمان به سه بعد از انواع تبعیضات در کشور – تبعیض جنسیتی، اتنیکی و ایدئولوژیک فقاهتی – را به نمایش گذاشت، پیوند جنبش ملی دمکراتیک کردستان با مبارزات آزادیخواهانه و دمکراتیک سراسری را هم پیوند نوینی زد. بر این زمینه، اعتصاب در هر حد، در هر شکل و در هر جا، مناسبترین و عملی ترین و موثرترین واکنش و در واقع کنشگری سیاسی است. امیدوارم سئوال شما را پاسخ داده باشم. دست شما را به رفاقت میفشارم. بهزاد کریمی
باسلام خدمت رفیق بهزادکریمی…
باسلام خدمت رفیق بهزادکریمی.اینکه حزبی یا رضاپهلوی اعلام عزای عمومی یااعتصاب میکنندبه جنبش مردم لطمه نمی زنندواصولا آیا تاثیرمثبت ومنفی برمردم دارد
افزودن دیدگاه جدید