عطرِ گلهایِ سرخ از شهریور می آید!
باید بیایی تا ببینی،
شهریور که از راه می رسد
تمامِ زخمهای کهنهِ در من،
دهان باز کرده
و هر روز تازه می شوند
و هر شب ،
ستاره ای در کنارم می نشیند
مرهَمی بر زخمهایم بگذارد
اما نه ،
زخمهایِ من تمام می شود
و نه ،
ستاره هایی که به سراغم می آیند
باید می آمدی
تا ببینی،
شهریور با پیامی شوم -
که از جغدِ پیری می آورد
برگهای دفتر شعرم ،
تمام برگهای دفترم خونین می شوند
باید می دیدی در تنگنایِ گرما و دیوار
و زنجیر ،
آنان راچگونه به بند می کشند وُ
به دار،
و جوخه
در آنها، تمام صدا ها فریاد می شود
آمیزش زوزه و تکبیر از حلقوم کابل
و دستانی که از حدقه چشم در رفته
سکوتِ سُکرآور جسم متلاشی
و صدایِ شکستن استخوان و گردن،
پاهای تاول زده
و خون مرده
نقشی از رنگ سرخ بر کف سلول
برجا می گذارد
و سَرهایی مَعلق در هوا
تن هایی آویخته برطنابها
و گلهای سرخی که بر حفره یِ سینه ها
شکوفه نشسته،
و سرودهایی که از روزنه های
سیاهچالها،
پژواک اش در سقف سیاه وُ
سُربین می نشیند،
لباسهایِ آشنا درساکِ کوچکی
ساعت ها با عقربه هایی از کار افتاده
که زمان سالها در آنها ایستاده،
در دستانِ انتظارِ چشمانِ خسته ای
می نشیند،
شهریور که از راه می رسد ،
خواب از چشمانم پَر می کشد
و انتظارِ هر ساله من که بی قرارم
به آخر می رسد،
خاک گرم و گلگون دشت خاوران،
گلباران می شود
هوا معطر می شود از بویِ عطرِ
گلهایِ سرخ .
رحمان - ا ۷ / ۶ / ۱۳۹۹
افزودن دیدگاه جدید