رفتن به محتوای اصلی

خاطره‌ای از شهین

خاطره‌ای از شهین

شهین رفت، شهین توکلی از تبار اولین پیشگامان جنبش فدائیان خلق.

شهین را با دریافت‌های امروز نمی‌توان شناخت. باید شب را نگریست که سایه‌اش ایران را فرا گرفته بود و سکوت حرف آخر را می زد. شهین را باید در درازای این سکوت بنگریم. آن‌جا که شورآفرین‌ها بر آن شدند که بگویند ما هستیم. شاه یکه‌تاز میدان نباید باشد.

عصر یکی از روزهای اردیبهشت ماه ۱۳۵۰ رعدی بزرگ در آسمان تهران پیچید. امیرپرویز پویان مسئول سیاسی همراه با اسکندر صادقی نژاد مسئول نظامی سازمان فدائی با تعدادی از کادرهای اصلی به یکی از بزرگ‌ترین شعبه های بانک ملی ایران یورش آوردند.

پویان که از نخست بر ضرورت یک قدرت انقلابی برای شکستن طلسم شاه اصرار داشت، در محوطه‌ی بانک نطق آتشینی ایراد کرد و اهداف فدائیان را برای کارکنان بانک تشریح نمود.

سخنان پویان بعدها در بسیاری از محافل روشنفکری ایران پیچید و تحسین همگان را برانگیخت. وجود زنی برای نخستین بار در یک حرکت جسورانه یاد جمیله بوپاشا قهرمان الجزایری را که علیه استعمار فرانسه به پا خاسته بود، تداعی می‌کرد.

شهین در این نبرد سهمی داشت. او در ظاهر یک عابر معمولی موقعیت اطراف بایک را زیر نظر داشت و هر تحرک تازه‌ای را به اطلاع اعضای تیم می‌‌رساند. حدود یک ماه بعد از این عملیات، شهین همراه برادرش حمید توکلی توسط ماموران ساواک بازداشت شد و روز بعد امیر پرویز پویان در خانه‌ی تیمی مورد محاصره قرار گرفت و کشته شد.

رژیم با بوق و کرنا خبر از کشته شدن رهبر فدائیان خلق داد و برای نخستین بار دستگیری یک زن در میان چریک‌های فدائی خلق را علنی کرد. شهین توکلی نامی که به سرعت بر سر زبان‌ها افتاد و نمونه‌ی برجسته‌ای شد از وجود یک دختر در میان آتش و خون که مشتاقانه سینه سپر کرده بود تا پیش بتازد و شهر را به چنگ آورد.

برای جامعه‌ی روشنفکری ایران افتخاری بود وجود زنان در انبوه جوانانی که توان نظامی و سرکوب شاه را به‌سخره گرفته بودند.

دو سال بعد از دستگیری شهین، برادرش وحید در نوشهر مهمان من بود (تابستان سال ۵۲). در یک شب رویایی که جنبش فدائی محور بحث‌های ما بود وحید نامه‌ای از برادرش حمید را که خطاب به او بود و در تشریح درنگ‌هایش نوشته بود، شروع به خواندن کرد. قلم زیبا و تحسین برانگیزش انسان را سخت تحت تاثیر قرار می‌داد. این قلم جادوئی معلوم بود که این جا نمی‌ایستد و نایستاده بود. بعدا فهمیدم حمید توکلی یکی از تئوریسین‌های برجسته در میان رهبران فدائیان است. حمید در نامه‌اش از پشتکار و اراده‌ی غیر قابل وصف شهین نوشته بود و استقلال نظری بی مانند دختری که در دل آتش به رقص در‌می‌آید.

شهین را نخستین بار در کوتاهی بعد از انقلاب ۵۷ در ستاد سازمان در خیابان میکده (فدائی) دیدم. دختری ساده، با وقار و صمیمی که آمده بود گنجینه‌اش را در اختیار نشریه‌ی کار قرار دهد. میراثی گران‌بار که از مبارزات ایدئولوژیک درونی سازمان و به قلم یکایک اعضای رهبری فدائی که نشان می داد همگی دستی توانا به قلم دارند، به امانت نزد او مانده بود.

نوشته‌هائی به خط خود نویسندگانش، نوشته ای از صمد بهرنگی که در آن ماهی سیاه کوچولو به زبان سیاسی و با نگاه استراتژیک نوشته شده بود. نقدی از پویان به نوشته‌ی مسعود احمدزاده. نقدی دیگر از نوشته‌ی بهرنگ با انشای فولاد که اسم سازمانی بهروز دهقانی بود و هم‌چنین نوشته‌ای از خود حمید توکلی که به ارزیابی از نوشته‌های مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان پرداخته‌بود.

شهین با دل نگرانی قابل درکی این نوشته‌ها را در اختیار من قرار داد. دریغا که دست سرنوشت خیلی سریع نیروهای ما را زیر ضرب پلیسی دستگاه امنیتی رژیم جمهوری اسلامی قرار داد. من این اسناد را در یک سیستم ایمنی قابل پایدار در محل زیر زمین گذاشتم. با این امید که بتوانم هر چه سریع‌تر آن‌ها را به خارج از کشور برسانم. شاید بهتر این بود که به درخواست (عباس هاشمی) هاشم پاریس که بعد از پایان جنگ گنبد به تحریریه کار اضافه شده بود، پاسخ مثبت می دادم و نسخه ای از آن ها را در اختیار او قرار می دادم.

همه امید من این بود و هست که در فرصتی این اسناد بیرون آورده شود و در اختیار جنبش و پژوهشگران قرار گیرد. آرزویی که به اطمینان شهین تا پایان زندگی با خود همراه داشته است.

یادش برای همیشه گرامی

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید