رفتن به محتوای اصلی

نئوکان ها – نئو کانسرواتیسم

نئوکان ها – نئو کانسرواتیسم

پیش سخن

دوستی برای یکی از نوشته هایم تقاضا کرد تا یک پاراگراف کوچک در تعریف نئوکان ها اضافه کنم، که من استنباط و برداشت شخصی خودم را در این زمینه و در یک پاراگراف نوشتم. همین موضوع انگیزه ای شد تا یک قدم پیشتر گذاشته و در این زمینه مطالعه اندکی بکنم. در ادامه همین مطالعات اندک، جالب دانستم مطالب مطروحه در مصاحبه زیر را که لینکش را هم در پایین آورده ام، با اندکی اضافه کم هایی از برداشتهای دیگر خودم بصورت خلاصه و در یک نوشتار کوتاه بیاورم. باشد تا این مقاله روشنائی اندکی بر درک بیشتر این پدیده در اذهان ما بیانجامد.

مقدمه

دهه هزار و نه صد و سی میلادی، که شامل ویژگیهای دوران پیروزی انقلاب کبیر اکتبر در روسیه بود که منجر به شکل گیری اولین دولت نسبتا قدرتمند سوسیالیستی در جهان گردیده بود. در این دوران دیگر جنگ جهانی اول پایان یافته بود که نه تنها در پی آن مستقلات سابق امپراطوری عثمانی بصورت غالب توسط استعمار انگلیس غصب شده بود، بلکه جنبش ضد جنگ در اروپا قوت گرفته بود. دنیای سرمایه داری کلان یک بحران مالی بزرگ جدید 1928 را هم پشت سر گذاشته بود، و در نتیجه آن به اندیشه های اقتصادی "کینز" که دخالت هدفمند دولت در اقتصاد سرمایه داری جهت کنترل بحران ها، ایجاد اشتغال، کاهش تورم و فراهم کردن حد اقل استاندارد زندگانی برای همگان بود، روی آورده بود.

در چنین دوره و زمانی بود که هسته ای از تروتسکیست های آمریکائی که عمدتا از خانواده های مهاجرین اروپای شرقی به آمریکا بودند، به حرکت لیبراسیون و دموکرات آمریکائی پیوسته بودند. در حالیکه آنها اندیشه های سوسیالیسم جهانی خویش همراه با اضمحلال اندیشه دخالت های دولتی در اقتصاد را به موازات ضدیت آنها با اتحاد جماهیر شوری به همراه داشتند، بعدها به بنیانگذاران اولیه دوره آ اندیشورزی "نئوکانسرواتیسم" تبدیل میگردند. یکی از مهره های اصلی این هسته "اروینگ کریستال" است.

سخنران اصلی لینک پایین "جاستین وایسس "است که نویسنده کتاب "بیوگرافی حرکت نئوکانسرواتیسم" هست، تاریخچه این حرکت را به سه قسمت تقسیم میکند. این تقسیم بندی ها به قرار زیر هستند.

بخش اول

خانواده اول نئوکانسرواتیو ها شامل افرادی از خواستگاه تروتسکیستی سابق مانند "اروینگ کریستال"، "دانیال پتریک مویناهان" و "نورمن پارهورتس" و دیگران هستند. شکل گیری و کرستالیزه شدن اندیشه های این گروه به دوره دهه شصت قرن گذشته برمیگردد.

این مرحله تاریخی بعد از پایان جنگ جهانی دوم است که طی آن ویرانی و ورشکستگی جنگی اروپا، تبدیل شدن امپریالیسم آمریکا بعنوان ابرقدرت جهان سرمایه داری شده بود. از ویژگیهای دیگر این دوران میتوان به آغاز دوباره و وسیعتر جنبش ضد جنگ در اروپا و آمریکا، آزادیخواهی فردی، فمنیسم رادیکال، تظاهرات دانشجویی، جنبش ضد نژادپرستی بر علیه سیاهان در آمریکا، حرکت های ضد تبعیض و اعتراضات اجتماعی مشابه دیگر، به موازات شکل گیری بلوک شرق تحت رهبری و کنترل اتحاد جماهیر شوروی بود، اشاره کرد.

در چنین دورانی این گروه خاص، با اندیشورزی انتی تز بازتاب حرکت های رادیکال اشاره شده در بالا، خصوصا در درون حزب دموکرات آمریکا به میدان آمدند. آنها در مقابل رفورم های رادیکالی که جنبش های جوانان مطرح میکردند، "محدود تر شدن دخالت های دولتی در اقتصاد" و" اتخاذ سیاستهای دولتی به نفع عموم مردم " و " اتخاذ سیاستهای رادیکال تری بر علیه اتحاد جماهیر شوروی و همپیمانانش" به میدان آمدند.

به این دلیل در آن روزها به اینها "نئو کانسرواتیو" میگفتند که خود محافظه کاران سیاسی و اقتصادی که کلا مخالف دخالت های دولتی در اقتصاد و آزادی هر چه بیشتر بخش خصوصی هستند، در جامعه وجود داشته و فعال بودند. این گروه، از دل جنبش لیبرال دموکراتیک آن دوره در مقابله با آن و جهت تعدیل جنبش لیبرال دموکراتیک جوانان و به نفع محافظه کاری به میدان می آمدند. به همین دلیل آنها لقب محافظه کاران جدید، یا نئوکانسرواتیو را از طرف رقیبان خویش گرفتند. آنها هم مانند محافظه کاران خواستار محدود تر شده دخالت های دولتی در اقتصاد بودند که با اتخاذ مواضع رادیکال تری بر علیه کمونیسم جهانی و غیره به میدان می آمدند.

بخش دوم

خانواده دوم محافظه کاران جدید به دوران اولیه انتخاباتی ریچارد نیکسون به ریاست جمهوری آمریکا مربوط میگردد. در این دوره در درون حزب دموکرات آمریکا، امواج قدرتمندی در حرکت بودند که خواهان اصلاحات بنیادین اقتصادی اجتماعی به نفع مردم عادی، عموم ملت و زحمتکشان بودند. این رفورم هایی از قبیل تعدیل درآمد ها، تنظیم نظام مالیاتی عادلانه تر به نفع زحمتکشان، تصویب لایحه هایی در رابطه به تامین اجتماعی، تحصیل و بهداشت رایگان و غیره را در در برنامه های خویش گنجانده بودند. آنها از طریق دخالت قدرتمندتر دولتی در امور اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داخلی خواهان پیاده کردن چنین اصلاحات عمیقی بودند. (تا حدودی مشابه آنچه که امروز ما در حرکت برنی سندرز شاهدش میباشیم).

در دهه هفتاد، گروهی از دموکرات های داخل حزب دموکرات آمریکا، از جمله "سکوپ هنری جکسون"، در مقابل این حرکت موضع گرفته و مواضع "نئوکانسرواتیو"، یا محافظه کاری جدید "اروینگ کریستال" و همراهانش را دوباره زنده کردند. آنها میگفتند که حزب دموکرات آمریکا زیادی دارد به سمت "چپ" میرود، باید آن را به جایگاه سابق خویش بازگرداند. آنها در حالیکه خواهان تعدیل سیاستهای حزب دموکرات در زمینه اصلاحات عمومی بودند، حتی کار را به جایی رساندند که با سیاستهای هنری کیسینجر و ریچارد نیکسون در زمینه های نزدیکی بیشتر به و مذاکره با چین و روسیه مخالفت شدید میکردند.

اینها نه با دموکرات ها بودند، نه در داخل حزب جمهوریخواه، و نه در صفوف محافظه کاران سنتی قرار داشتند، به همین دلیل است که اینها هم در صفوف محافظه کاران نوین، یا "مئوکانسرواتیو"ها قرار داشتند. جالب اینجاست که آنها در زمان رونالد ریگان ، به صفوف حامیان و سپس همراهان ایشان میپیوندند.

بخش سوم

فاز سوم تاریخی نئوکان ها به دوران بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بلوک شرق، و پیمان اتحاد نظامی ورشو مربوط میگردد. نئوکان های این دوره از قبیل "پاول وولفوورتس"، "رچارد پرل"، "جان بولتن"، "دونالد رامزفلد" و غیره، دیگر در این دوران همگی در داخل حزب جمهوریخواه آمریکا قرار داشتند. پیوستگی سه بخش نئوکان ها از طریق شبکه های ارتباطی واحدی که در آنها بودند و مطبوعات و موسسه هایی که در آنها با همدیگر کار میکردند، بصورت تاریخی ادامه داشته است.

از شاخصه های برجسته این دوران میشود به تبدیل شدن آمریکا به تنها ابرقدرت نظامی، اقتصادی و امنیتی جهانی اشاره کرد. دیگر اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو از همدیگر پاشیده بودند. در این دوران، جهانی سازی و حرکت جهانی سرمایه های مالی امپریالیستی و در راس آن آمریکا در جستجوی بازارهای ارزان نیروی کار، منابع طبیعی، بازارهای مصرف و مالیات های کم، و غیره است. نئوکان ها همچنان بر سیاست ورزی های نظامی گری آمریکائی، صدور دموکراسی آمریکائی از طریق اتکا به تک محوری سیاسی، حقوقی امنیتی آمریکائی در سطح بین المللی در تعویض حکومت ها ادامه داشته است.

از ویژگیهای شاخص ایدئولوژیک نئوکان ها میتوان به موارد زیرین اشاره کرد.

یک – هژمونی جهانی آمریکا بعنوان ابر قدرتی برای ساختن آینده بشریت؛

دو – تک محوری امریکا، بدون اعتنا به نهادهای بین المللی در پیشبرد برنامه های جهانی خویش؛

سه – ضدیت و دشمنی آشکار و شدید آنها به سوسیالیسم و جنبش های چپ، کشورها و دولت های سوسیالیستی؛

چهار – نظامیگری آمریکا و افزایش غیر قابل قیاس توان نظامی آمریکا جهت اعمال هژمونی خویش؛

پنج – همپیمانی استراتژیک آنها با کشور و دولت اسرائیل به هر قمیتی؛

شش – صدور دموکراسی آمریکائی از طریق تعویض حکومت هایی که در مقابل آمریکا می ایستند؛

هفت – حفظ کنترل نهایی آمریکا بر منابع انرژی سوخت فسیل جهانی؛

هشت - عدم باورمندی آنها به گرمایش کره زمین در اثر عملکرد انسانه؛

نه – دولت بزرگ هزینه تراشی کرده و کشور را ضعیف و ضربه پذیر میکند. آنها مخالف بیمه درمانی اوباما بودند.

آیا نئوکانسرواتیسم، ابعاد جهانی نیز پیدا کرده است؟

ماکیاولی میگوید که از طریق بکارگیری هد شیوه ای و همکاری با هر شیطانی میتوانی جهت محافظت از منافع و رسیدن به اهداف خویش بهره جویی کنی. در جهان قدرت ها و دولت های زیادی وجود دارند که حاضرند جهت شکست دادن دشمنان و یا رقیبان سیاسی امنیتی خویش، در شرایطی که دولت آمریکا با دشمنان آنها دشمنی میکند، با آمریکا همدست شده و همکاری بکنند. وقتی آمریکا دولت سوریه، یا صدام حسین را زیر ضربه میگیرد، خیلی از دشمنان منطقه ای این حکومت ها حاضر میشوند تا از طریق زیر سایه پرچم آمریکا رفتن، زیر ضرب گرفتن حکومت های نامبرده، نه تنها دشمنان خویش را به کمک آمریکا نابود نمایند، بلکه در فردای کشور خویش تحت حمایت عمو سام، سهمی در قدرت و مدیریت سیاسی کشور خویش داشته باشند.

دولت ها، شخصیت ها و گاها احزاب سیاسی ویژه ای در اقصا نقاط جهان پیدا میشوند که در دوران جولان دادن سیاستهای نئوکان ها در آمریکا، از سیاستها و شاخصه های آنها کپی برداری کرده و نمونه های مشابه منطقه ای آن را شکل داده باشند. نمونه هایی مانند "جایس بولسونارو" در برزیل و ناسیونالیست فاشیست های تازه به دوران رسیده در اروپا، از آن جمله ها هستند.

 

 سحن پایانی

نویسنده تلاش زیادی میکند تا این اندیشه ها را، که خود آنرا "ایدئولوژی" هم مینامد، از پایگاه های اقتصادی آنها جدا کند. ایشان این ایدئولوژی را در حد باورمندی های یک عده متفکرین روشنفکر سیاسی آمریکائی تنزل میدهد که برای نقش جهانی آمریکا فورمولبندی های یکدست، یونیفورم و پیوسته ای را ارائه میدهند.

اگر اینها مشاوران استراتژیستی هستند که در مورد مسائل امنیتی و کلان شمرده شده و نقش دولت های آمریکائی در بالا پیشنهاداتی را تنظیم و ارائه میدهند، کسان دیگری هم هستند که بر اساس این پیشنهادات تصمیم گرفته و چنین تصمیماتی را پیاده میکنند. تصمیم گیرندگان اصلی پشت صحنه نظریه پردازیهای مشاوره های نئوکان ها، چه کسانی هستند؟ غیر از این است که تصمیم گیرندگان استراتژیست آمریکائی اصلی مسائل کلان سیاسی امنیتی، همان گردانندگان کلان سرمایه داری مالی، نفتی، نظامی و غیره هستند؟ اگر چنین است، همخوانی استراتژیک منافع این طیف ها با پروژه های ایدئولوژیک سیاسی امنیتی نئوکان ها، چگونه قابل توجیه است.

-------------------------

https://www.youtube.com/watch?v=Ud1VxtKUpoE

 

دیدگاه‌ها

کیوان

آقای دنیز ممنون هرچه فرهنگ لغات چپ واضحتروروشن تروطبیعتا کوتاه ترباشد برد آن بیشتراست یک مقاله ای دربه پیش منتشرشد که تز دکترا بودانصافا فقط دکترهای همان رشته ازمقاله سردرمی آوردندبازهم شما که پشتیبان ما هستدبرقراروسرافرازباشید

جمعه, 07.02.2020 - 16:40 پیوند ثابت
کامران

طیفی ازسرمایه داران وعمداتا درآمریکا هستندکه معتقدندسرمایه همه چیزاست حتی سرزمین آمریکارایک کشورنمی دانندومعتقدندکه یک بازازبزرگ است که همه چیزدآن خریدوفروش میشود تعدادبیشتردردموکرات ها ودرجمهوری خواهان نماینده برجسته آن میت رامنی است برای آنها نه کشورمعنی میدهدونه مردم .هرجاکه سودداشته باشدهمان درست است میت رامنی درشرکتی که فعالیتش درآمریکا وبیش ازپنجاه درصدسهام مربوط به چین است سهم داردووقتی اوباما درمناظره ریاست جمهوری به او خرده گرفت که این خیانت به آمریکاست اوگفت سرمایه داری یعنی همین وفردای آن روزاوباما عذرخواهی کردوگفت رامنی درست میگویدسرمایه داری یعنی همین ودررای گیری استیضاح ترامپ فقط رامنی علیه ترامپ رای داد.اندیشه ای که پشت سرترامپ است ازهمان نوع سرمایه ای پشتیبانی میکندکه هنوزآمریکارابه عنوان کشورمیشناسدوطبیعتا بامردمش .اندیشه رامنی اولین تاثیرش نابودی آمریکاست ونه فقط آمریکا بلکه تمام دنیا .به هیچ چیزغیرازسوداعتقادی ندارند.برای همین است که یک عده میگویندترامپ اندیشه های کهنه رابازسازی میکند.آن نه موردی راکه مرقوم فرمودیدهرجا که مربوط به کشورآمریکاست خط بزنیدوهرجا که قدرت آمریکاازسرمایه های آنها پشتیبانی میکنددرست است .ودلیل پیروزشدن ترامپ نیزهمین است که اگرآنها پیش میرفتندعملا آمریکایی وجودنداشت .وبه نظرمن هنوزدعوا برسراین است که ذات سرمایه ملی است یا جهانی .درخودآمریکااین مبارزه به آشکارترین شکل درجریان است.خورده نگیریدبردست اندازی امپریالیسم بردنیاولی نتیجه تاراج منابع راببینید.مانندحیوانات وحشی وقتی جایی رابه غارت میبرندغنائم رابه کشورخودشان میبرندهرکدام سهم خود.پس هنوزذات سرمایه ملی است وآن اندیشه رامنی فقط مانندنابودگرهرچیزکارمیکند.نه مردم مهم هستندنه طبیعت فقط سود

جمعه, 07.02.2020 - 11:16 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید