این پوستر بیش از صد سال قدمت دارد و در سال 1918 در نشریه نارکومون، ارگان رسمی کمیساریای خلق برای امور نظامی در روسیهی انقلابی منتشر شده است. تصویری نسبتاً اغراقآمیز از ستم طبقهی حاکم بر رنجبران. همین محتوا را در بسیاری از رمانها، شعرها و هنرهای تجسمی آن دوران میتوان دید. تصویری از تضاد میان طبقات ستمگر و ستمکش اجتماع، که نظم موجود سویی را در رنج و هرمان و سمتی را در ناز و نعمت نگاه میدارد و البته این نظم با ابزارهای طبقهی حاکم نظیر ایدئولوژی و قوهی قهریه حفظ میشود.
حال آیا اوضاع اجتماعی در آن عصر واقعاً به همین شکل بود؟ مطالعهی اوضاع اقتصادی و اجتماعی اواسط قرن نوزده تا اواسط قرن بیست میگوید کمابیش بله! تضاد طبقاتی و فاصلهی اجتماعی(فاصلهی اجتماعی این یک و نیم متر متداول در دوران کرونا نیست. فاصلهی اجتماعی نام وضعیت اجتماعی ظالمانهای است که به میانجی اقتصاد واقع میشود!) در آن دوران اکیداً عیان، عریان و قابل لمس بود. هر چند اگر رشد و تکامل نیروهای مولده به عنوان شرط عینی و تکامل مبارزات طبقهی کارگر به عنوان شرط ذهنی وجود نداشت، شاید همان وضعیت تا روزگار ما نیز تداوم داشت.
بحران اقتصادی موجود در ایران، که صرف نظر از دلایل آن در تورم و رکود توامان اقتصادی بروز میکند، الزاماً به ضرر همه نیست. به عنوان مثال در ماجرای تحریمها، برنامهی اقتصادی دولت به صورت خلاصه «گذاشتن بار دشواری اقتصادی بر دوش طبقات متوسط و فرودست» است. پایین نگه داشتن دستمزد کارگران و افزایش هزینههای معیشت برای حراست از سود طبقهی سرمایهدار تنها بخشی از این سیاست است. در کنار این سیاستها رانتهای اعمال شده در واردات و صادرات سبب شد بخش مشخصی از سرمایهداری حامی حکومت به سودهایی برسد که گاه میزان آن در سرمایهداری غرب نیز نجومی تلقی میشود. یا در مسالهی افزایش قیمت ارز، هر چند این افزایش قیمت، موجب تورم در کالاهای مصرفی و بروز دشواریهای معیشتی در زندگی اکثریت مردم شد، اما بخشی از جامعه که هم پول داشت و هم میدانست ارز چه زمانی و دقیقاً تا چه میزانی افزایش قیمت خواهد داشت، سودهایی کسب کرد که گاه حتی از دایرهی تصور و خیال ما نیز بیرون است.
همین دلایل سبب شده است تضاد میان «بالا» و «پایین» در ایران امروز به نقطهای نزدیک شود که میتوان آن را با اوضاع صد سال قبل مقایسه کرد. عدم استفاده از اصطلاح تضاد طبقاتی، تعمدی است. عامل ایجاد تضاد طبقاتی، تفاوت نسبت بخشهای مختلف جامعه با ابزار تولید است. اما در اقتصاد بحرانزدهی ایران، نه نسبت با ابزار تولید، که نسبت با حاکمیت وضعیت اقتصادی افراد را متعین میکند.
در هفتهی گذشته دو خبر منتشر شد که عمق فاصلهی میان دارا و ندار در ایران را روشنتر میکند.
خبر اول مربوط به اوضاع طبقات فرودست است. رییس پلیس آگاهی تهران بزرگ گفته است «در این سه ماهه اخیر بیش از ۵۰ درصد دستگیرشدگان در حوزه سرقت برای بار اول مرتکب جرم شده بودند.» ما به آمار جمهوری اسلامی اعتماد و به آمار واقعی دسترسی نداریم. اما همین اعلام رییس پلیس آگاهی از افزایش تعداد سرقتهای بار اولی، نشان دهندهی بروز فاجعه است. سارق غیر حرفهای، همان کارگری است که ماهها حقوق نگرفته است و البته راهی جز سرقت برای تامین حداقلهای زندگی فرزندش نمییابد. این همان تصویری است که مشابهاش را در بینوایان ویکتور هوگو خواندهایم.
باید توجه داشت که «پلیس آگاهی» هیچ شباهتی به آن مامورهای شیکپوش تبلت به دست، با عینکهای ریبن که در سریالهای تلوزیونی نشان میدهند ندارد. آگاهی، مرکز شکنجههای قرون وسطایی است. وقتی مُهر «سارق» بر پیشانی کسی میخورد، او دیگر حامی و هواخواهی ندارد که شکنجهکردناش موجب بروز اعتراض و حساسیت در جامعه بشود. ماموران آگاهی آزاد از هفت دولت، هر چه در توان دارند برای شکنجهی «متهم» به کار میبرند و البته «بستهشدن» پروندهها برایشان نسبت به هرچیزی تقدم دارد!
خبر دوم مربوط به بخشی از جامعه است که به اصطلاح عامه «خوشی زیر دشان زده است.» افزایش تعداد عمل جراحی زیبایی برای حیوانات، موضوع این خبر بود. کمپین حقوق حیوانات در ایران این خبر را داده و نوشته است «جراحی و بریدن دم و گوش سگها مصداق بارز حیوانآزاری است. اتفاقی که حیوان هیچ نقشی در تصمیم گیری آن ندارد. متاسفانه این روزها این نوع جراحیها به عنوان جراحی زیبایی شناخته شده و توسط بسیاری از دامپزشکان انجام میگردد.»
این ماجرا دو سو دارد. اولاً طبقهی سرمایهدار در ایران، به سطح و درجهای از توانگری اقتصادی رسیده است که دیگر نمیداند پولش را کجا خرج کند. شکلی از جنون در مصرف که پیشتر خود را در مانور آخرین مدلهای لامبورگینی در تهران، تبدیل جنگلها به ویلاهای کاخگونه و عمل جراحی تغییر شکل گوش نشان داده بود و هر روز دنبال یک کشف جدید است. دوماً احساس حاکمیت بر دیگری، یک میل قدرتمند در طبقهی سرمایهدار است. هر چیزی خارج از خودشان، از کارگران کارخانه گرفته تا جنگلهای شمال، از حیوانات خانگی گرفته تا جانورانی که برای استفاده از پوستشان در کیف و کفش حضرات سلاخی میشوند، میتواند مایهی فخر و لذت این افراد باشد. تبدیل ظاهر حیوانات، به شکلی که برای صاحبانشان خوشآیند باشد و به قیمت شکنجهی این حیوانات نیز سطحی از همین تمایل است.
کنار هم گذاشتن این دو خبر، موجب میشود تا به همان تصویر ابتدای مطلب برگردیم. تصویری اغراقآمیز از تضاد میان دو قطب جامعه. اما تاریخ نشان میدهد آن تصویر ماندنی نیست. اساساً سرمایهداری طرز صورتبندی خود را عوض کرد، چرا که در صورتبندی پیشین قادر به تداوم حیات نبود. حد فاصل این دو خبر، اخبار رشد کمی و کیفی اعتراضات کارگری است که به زودی وضعیت را تغییر خواهد داد. هرچند حکومت مستقر از نظر اقتصادی و اجتماعی مرتجع و اهل عقبگرد است، شیوههای مبارزاتی رو به آینده دارند و نظم ارتجاعی موجود چندان به تداوم طولانی وضعیت نخواهد شد.
دیدگاهها
نشان دادن چهره کریهی که…
نشان دادن چهره کریهی که سرمایه درجامعه ایران درست کرده وظیفه ماست و نشان دادن جایگاه واقعی انسان که صدالبته آنهم وظیفه ماست.
افزودن دیدگاه جدید