دلشاد برای برادرش عروسی می گیرد!
ابوالفضل محققی
شب باز زنگ میزند. داخل خانه عروسی است عروس وداماد بالای اطاق نشسته اند. رقص است و پای کوبی. جمشید دستیارش مستانه داخل جمع می رقصد. دلشاد کنار داماد و مادرش با پیراهن ازبکی هدیه پسرکنار داماد ایستاده اند هر دو شادمانه می خندند . بچه هایش را نشانم می دهد ودو بلند گوی بزرگ را که در حال پخش یک ترانه شادازبکی هستند. فضا لبریز از سادگی وشادی محصول کار شبانه روزی دلشاد است .می نوشم شادی عروسی این فرزند کار وشرافت را ! زندگی با حضور آن ها چه میزان زیباست!
