رفتن به محتوای اصلی

تئوریک

مهرزاد وطن آبادی
یکی از جنبه های مهمی که چپ نو را از چپ سنتی متمایز می کند، مسئله قدرت است؛ تا قبل از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم دولتی، چپ کلاسیک یا سنتی بر اصل کسب قدرت دولتی از طریق قیام تاکید می کرد. اما در پروسه چالش درونی چپ در سطح جهانی مفهوم قدرت اشکال پیچیده تری بخود گرفت، چنانچه در سالهای پس از جنگ جهانی دوم احزاب کمونیست در کشورهای اروپائی در نظام بورژوائی این کشورها ادغام شدند و این امر به تدریج به رها کردن اصل کسب قدرت دولتی از طریق قیام انجامید.
فرهاد نعمانی و سهراب بهداد
اشاره: به دنبال بررسی جنبه‌ی روش‌شناختی تعیّن دیالکتیکی و سطوح انتزاع در بخش نخست این سلسله ‌مقالات و سطح نخست انتزاع، و جنبه‌ی اقتصادی ساختار طبقاتی در ساختار اقتصادی سرمایه‌داری ناب در بخش دوم، اکنون بر جنبه‌های مهم اقتصادی – اجتماعی نظام سرمایه‌داری و طبقات اجتماعی همپای آن در سطح میانجیِ انتزاع متمرکز می‌شویم.
فرهاد نعمانی و سهراب بهداد
در نخستین بخش این سلسله‌گفتارها درباره‌ی جنبه‌ی روش‌شناختی تعیّن دیالکتیکی و سطوح انتزاع سخن گفتیم. براساس این دو ابزار نظری، در بخش حاضر به‌عنوان نخستین گام در تقریبِ جهان‌ واقعی انضمامی، به تشریح نخستین سطح انتزاع و جنبه‌ی اقتصادی ساختار طبقاتی در سرمایه‌داری ناب می‌پردازیم.
مهرزاد وطن آبادی
برای شناخت نئولیبرالیسم باید نخست نظریه لیبرالی را فراگرفت. تفسیر ایده‌آلیستی مبتنی بر نظریه لیبرالیسم بود که بر یک بینش اتوپیایی از جهانی است با آزادی‌های فردی و آزادی همگان که ضامن آن اقتصادی بر پایه‌ی حقوق مالکیت خصوصی، بازار آزاد خودتنظیم‌گر و تجارت آزاد بود. هدف این مدل اقتصاد ترویج پیشرفت تکنولوژیکی و افزایش بهره‌وری نیروی کار است در جهت برآوردن خواست‌‌ها و نیازهای همگان.
علی صمد
تاریخ و تجربه دولت های جدید نشانگر این است كه مرحله اول شكل گیری این دولت ها در چارچوب دولت مطلقه و تمركزگرا پدیدار گشته است. در واقع می توان توجه داد كه قدرت این نوع از دولت به سوی یكپارچگی، تقسیم ناپذیری و نفوذ در عمق سرزمین و اجتماعات دور افتاده خود سیر می كرده است.
علی صمد
در واقع تفكیك حقوق خصوصی از حقوق عمومی كه مقدمه تفكیك حوزه حقوق فردی از حقوق عمومی و دولتی است ریشه در جمهوری رُم دارد. اگر یونان باستان میراث اندیشه های سیاسی غرب را فراهم آورد، جمهوری رُم میراثی عینی تر و كاربردی تر، برای زندگی سیاسی غرب فراهم ساخت.
علی صمد
برای چگونگی فهم و شناخت فرایند تشكیل دولت مدرن مناسب است كه پیش از هر موضوعی به پروسه شكل گیری آن توجه لازم صورت گیرد. اروپا در دوره های گذشته قبل از آغاز دوران مدرن، در بی ثباتی سیاسی و عدم تمركز قدرت بسر می برد. امپراتوری روم از ویژگی های یكپارچگی سرزمین و تمركز اداری برخوردار نبود و شیوه تولید بر روابط فئودالی مبتنی بود. برگشت به آن دوران تاریخی جهت بررسی نظام فئودالی و نیز برای درك بهتر پدیده دولت مدرن، از اهمیت اساسی و ضروری برخوردار است.
رضا جاسکی
رابطه روشنفکران چپ با احزاب و سازمان‌های سیاسی و مدنی در طی یک و نیم قرن گذشته دچار دگرگونی‌های زیادی گشته است. در اولین دوره بین نظریه‌پردازان و احزاب و اتحادیه‌های کارگری رابطه تنگاتگی وجود داشت و رهبران احزاب و اتحادیه‌های کارگری خود نظریه‌پردازان آن جنبش‌ها نیز بودند. بعد از شکست انقلاب نوامبر آلمان در دهه ۱۹۲۰، این ارتباط کم‌کم سست شد به طوری که مارکسیست‌های غربی یا اصلاً عضو احزاب چپ نبودند و یا آنکه مسئولیت قابل توجهی در انها نداشتند.
رضا جاسکی
ناسیونالیسم یک پدیده مدرن است و عمر آن بیش از دو سده نیست. آن یک پروژه سیاسی برای تأمین حاکمیت ملی است. بدون چنین هدف سیاسی، یعنی ایجاد و یا دفاع از حاکمیت ملی سخن گفتن از ناسیونالیسم پوچ و بی‌معنی است. از این رو معمولاً (اما نه همیشه) ناسیونالیسم وظیفه خود را دفاع از یک منطقه به هم پیوسته با مرزهای مشخصی می‌داند که در آن ملت (جماعت سیاسی خیالی – اندرسون) جای دارد.
فرهاد نعمانی و سهراب بهداد
پیش از تبیین تفصیلی طبقات در سرمایه‌داری در سطوح مختلف انتزاع، ارائه‌ی مثالی مختصر از کاربرد استقرا / قیاس دیالکتیکی در مفهوم‌سازی طبقاتی سودمند است. استقرای دیالکتیکی از مشاهده آغاز می‌شود. برای مثال، اگر جمعیت به‌مثابه یک «کل آشفته» نقطه‌ی آغاز استقرا باشد، نتیجه مفهوم طبقه به‌مثابه مفهومی انتزاعی‌تر است. مفهوم طبقه تفصیل کم‌تری دارد، «انتزاع بسیط‌تر»ی است اما در خودش مفهوم جمعیت را دربر دارد.
مایکل مک‌کارتی
سوسیال‌دموکراسی‌‌های شمال اروپا تاکجا با این نگرش سوسیالیسم دموکراتیک متناسب هستند؟ این پرسش مهمی است که مت برونیگ در پاسخ به نوشته‌‌ی ما مطرح کرد. وی قبول دارد که اتحاد شوروی دموکراسی نبود، چراکه دولت به مردم پاسخ‌گو نبود. اما وی می‌گوید این انتقاد به کشورهای شمال اروپا که دموکراسی‌‌های پارلمانی هستند وارد نیست. ‌بنابراین ترسیم مرز قاطعی بین دیدگاه ما از سوسیالیسم دموکراتیک و سوسیال‌دموکراسی‌‌های واقعاً موجود مانند نروژ نادرست است.
رضا جاسکی
کشورها زاده می‌شوند و درست به اتکای زادگی خود روزی می‌میرند. پرسش اصلی چپ باید این باشد آیا مردم این خاک و بوم واقعا خوشبخت هستند؟ آیا در کشوری دمکراتیک زندگی می‌کنند؟ آیا این یا آن راه‌حل موجب صلح پایدار در منطقه می‌گردد و یا به آن کمکی می‌کند؟ این‌ها پرسش‌های مهمتری هستند
علی صمد
چپ امروز مانند چپ ديروز نيروئی است که در جبهه کار و مزدبگيران و اقشار متوسط جامعه، برای آزادی و برابری و بهروزی و آینده ای مطلوب برای جوانان تلاش می کند. چپ مخالف بهره کشی فردی که سیستم سرمايه داری بر آن استوار است می باشد. این به معنی عدم استفاده از دستاوردهای که در نظام سرمایه داری حاصل شده اند، نیست.
رضا جاسکی
مارکسیست‌ها اگر چه خود را انترناسیونالیست قلمداد می‌کنند، اما واقعیت‌های تاریخی نشان داده است که آن‌ها نیز می‌توانند به راحتی به دامان ناسیونالیسم بغلتند. حتی اگر پدیده استالینیسم را به کنار بگذاریم جنگ کشورهای سوسیالیستی چین و ویتنام که در زمان وقوع جنگ، هر کدام خود را وارثان واقعی مارکس می‌پنداشتند خود حکایت از این موضوع دارد.
سعید رهنما
حزب که بر اثر مجموعه‌ی حوادثی نا گهانی مسئولیت اداره‌ی امور کشور را در ائتلافی متزلزل، در شرایط شکست در جنگ جهانی اول و در میان قحطی، تورم و بیکاری وسیع، برعهده گرفت، با مشکلات سخت و پیچیده‌ای روبه‌رو بود، بی آن‌که تجربه‌ای در اداره‌ی امور داشته باشد. ازاین‌رو راه محافظه‌کارانه‌ی افراطی را در پیش گرفت. اکثریت رهبری حزب نیز محافظه‌کار و غیر رادیکال بودند و از اتفاقی شبیه آنچه که درست چندی قبل در روسیه پس از انقلاب اکتبر روی داده بود، وحشت داشتند
احمد سپیداری
جزم‌گرایان نیازمند اثبات آنند که برحق اند و و مطلقاً درست فکر می کنند. اعمال تبعیض در مورد مخالفان و تلاش خشمگینانه برای تغییر نظر دیگران می تواند نشانه‌ای از جزم‌گرایی باشد. جزم‌گراها آنچه را نتوانند جوابی برای آن در ذهن داشته باشند، موضوعی بی اهمیت و بی‌ربط تشخیص می دهند و تنها موضوعاتی را مهم می دانند که برایش پاسخِ آماده دارند.
سعید رهنما
فعالیت در جامعه‌ی مدنی برای جایگزینی هژمونی طبقه‌ی مسلط با ارزش‌های ترقی‌خواهانه به‌مراتب می‌توانست مهم‌تر از کسب یکی دو کرسی بیش‌تر در پارلمان باشد. این کار نیاز به ایجاد تشکل‌های خودمختارِ محلی و فراگیری از ابتکارات آن‌ها در پیشبرد سیاست‌های حزب و انطباق این سیاست‌ها با شرایط متغیر بود. اما هرچه بیش‌تر این احزاب در فعالیت‌های پارلمانی و زدوبندهای مربوط به آن درگیر می‌شدند، کم‌تر به فعالیت‌های جامعه‌ی مدنی توجه می‌کردند، و پایه‌ی مردمی‌شان بیش از بیش مجذوب فرهنگ، ارزش‌ها و هژمونیِ مسلط می‌شد.
سعید رهنما
این نکته را باید در نظر داشت که پرورش فکری گرامشی متأثر از نظریه‌پردازان و مکتب‌های مختلف فکری بود. با آن که قطعاً مارکس بزرگ‌ترین تأثیر را بر جهان‌بینی و روش‌شناسی او داشت، اما ذهن باز و جست‌وجوگر او پهنه‌ی فکری بسیار وسیعی را در حوزه‌های فلسفه، علوم سیاسی، جامعه‌شناسی، و تاریخ دربرمی‌گرفت.
سعید رهنما
پلخانف در مراحل مختلف ایجاد و پیشرفت حزب سوسیال‌دموکرات کارگری روسیه، از زمان انتشارنشریه‌ی اخگر (Iskra) در سال ۱۹۰۰ در تبعید، تا ایجاد حزب سوسیال‌دموکرات و انشعابات و ائتلاف‌های آن حزب، با لنین، وِرا زاسولیچ، پاول اَکسلراد، جولیوس مارتُف و دیگران، همراه بود، و با توجه به نقش مهم‌اش به‌عنوان «پدر مارکسیسم روسی» شناخته می‌شد.
سعید رهنما
هیلفردینگ و دیگر نظریه‌پردازانِ مارکسیسمِ اتریشی، برکنار از نظریه‌های اقتصادی و جامعه‌شناختیِ متنوع‌شان، که خود موضوع بحث جداگانه‌ی مهمی است، به مسئله‌ی تحولات و دگرگونی‌های ساخت طبقاتی نیز توجه داشتند.
سعید رهنما
کائوتسکی ضمن حفظ باورهای بنیانی مارکسیستی، در مورد شیوه‌ی دست‌یابی به هدف نهایی، به شکل انقلابی یا به شکل دموکراتیک تردید‌هایی داشت. سعی او بر آن بود که بین دیدگاه انقلابی مارکس و فعالیت‌های قانونی و پارلمانی حزب نوعی آشتی برقرار کند. این امر را از زمان تدوین برنامه‌ی ارفورت در ۱۸۹۱، که انگلس به آن سخت ایراد گرفته بود، می‌توان مشاهده کرد.
سعید رهنما
انگلس اضافه می‌کند که جنگ خیابانی در آینده در صورتی موفق خواهد شد که این تعادل نامطلوب توسط عوامل دیگری جبران شود. (نکته‌ای بسیار مهم که در قیام‌های وسیع خیابانی سال‌های اخیر در خاورمیانه شاهد بوده‌ایم.) و اضافه می‌کند، «طنز تلخ تاریخ همه چیز را وارونه می‌کند. ما ‹انقلابی‌ها’، ‹شورش‌گران› با اتخاذ روش‌های قانونی وضعیت به‌مراتب بهتری از پی‌گیری شیوه‌های غیرقانونی و قیام، داریم.»
سعید رهنما
تاریخ سوسیالیسم لحظات مهمی را پشت سر گذاشته که یکی از حساس‌ترین و سؤال‌برانگیزترین آن‌ها لحظه‌ای است که در دومین کشور صنعتی پیشرفته‌ی جهان، آلمان، به‌دنبال شکست در جنگ جهانی اول و انقلاب ۱۹۱۸، قدرت دولتی به دست سوسیالیست‌ها می‌افتد. یک دهه بعد نیز سرمایه‌داری جهانی با بزرگ‌ترین بحران سراسری خود در معرض فروپاشی قرار می‌گیرد، و در هیچ یک از این دو مورد سوسیالیست‌ها نمی‌توانند کاری از پیش ببرند، و سرمایه‌داری به حیات خود ادامه می‌دهد، و قدرت جهانی خود را گسترش می‌دهد. این رویدادها را چه‌گونه می‌توان توضیح داد؟