رفتن به محتوای اصلی

رحمان

در میانِ حنجره باد
خوزستان زخمی و تنها!
به یاد رفیق رحمان هاتفی
انبوهه سیاهی
تن پوش تازه ای برای جلاد!
شبِ فلات
کفتارها به جان هم افتادند
پیش از سپیده دمان
فلسطین نمی تواند نفس بکشد!
جشن ستارگان
همچون شکوفه های بهار
قرار نیست اتفاقی بیافتد!
خوشه امید و نمای نزدیک
طرح!
عشق را به ارمغان آوردی
در غیاب توفان
بی تو!
سینه خونین بهمن!
آنان پنچ تن بودند!
تبسم
قلبم را به دست گرفت!
عصیان گرسنگان!
صدای باران
دیگر رؤیا نمی بینم
شانه به شانه ی سپیدار
جاودانگان این کهن دیار
باید باران ببارد!
عطرِ گلهایِ سرخ از شهریور می آید!
زیرِ سقفِ شب!
چه آرزوهایی دارم !؟