Skip to main content

گوناگون

ابوالفضل محققی
مدت زمان اقامتمان در کابل طولانی شده بود و نیاز به خانه جدی. می دانستیم که حل مسئله مسکن برای مهماندارانمان بخاطر کمبود مسکن، بسیار سخت است. لذا فشاری نمی آوردیم. اما تعدادمان زیاد شده بود و چشم انداز کار و ماندن در افغانستان طولانی.
ابوالفضل محققی
اما داستان فرستادن دانشجویان بعدی، بخصوص آن ها که با دیپلم از ایران خارج شده بودند به این آسانی نبود. البته نه این که مشکل از طرف مهماندارانمان باشد؛نه! مشکل درون خود ما بود. مشکلی که هنوز بعد گذشت سی و اندی سال که اکثر فرزندانمان در غرب بدانشگاه رفته و فارغ التحصیل شده اند، وقتی بخاطر می آورم، بی اختیار ذهنم شروع به آنالیز می کند و به دنبال چرائی آن می گردد.
ابوالفضل محققی
امروز که این خاطره را می نویسم اندوهی سخت قلبم وبغضی گران گلویم را می فشارد و من را به فضای آن روز دانشگاه و به یارانی پیوند می دهد که بسیاری از آنان دیر گاهی است، در سحر گاهی خونین در خاک غلطیدند؛ سحرگاهی که خورشید از بدن های مشبکشان طلوع کرد. یک همیاری بی سابقه!
حسن بلوری
در این مقاله می‌کوشم، پس از مقدمه‌ای کوتاه نشان دهم که نمی‌توان شناختِ دقیقی از علت داشت و لذا نمی‌توان رابطه‌ی دقیقی بین علت و معلول ایجاد نمود. در نتیجه اصلِ علیّت در بهترین حالت تنها در شکل تقریبی‌ آن پذیرفتنی است. به بیان دیگر، اصلِ علیّت در محدوده‌ی علتِ تقریبی معتبر و راه‌گشاست.
ابوالفضل محققی
خنده ای کرد برخاست از کمدی که بالای در ورودی اطاقش بود تعدادی کتاب نشریه کار و اکثریت را که در خارج چاپ می شد برایم آورد. به شوخی گفت: "یک عضوتان عضو حزب دمکراتیک خلق افغانستان هم هست. هر ماه کلی کتاب و نشریه های شما را برایمان می آورد ما به خوبی از مواضع شما با خبریم و خوشحالیم که امروز به سلامت شماها را در کنار خود داریم.
ابوالفضل محققی
توئیت هایی نشانگرآغاز بیداری یک ملت! آغازشکل جدیدی از همبستگی منطبق بر زمان با دستاورد های معاصردر دنیائی که مجازیش می خوانیم، اما واقعی تر از هر واقعیتی است. چرا که رابطه می گیرد، پیام می دهد، بر می انگیزد وسر انجام به عمل در می آورد. این ره آورد دوران جدید و روابط جدید است. این میزان توئیت قلبم را روشن می کند امید وارم می سازد.
ابوالفضل محققی
کودکان درمحیطی بسیار عالی، شاد و در گروه همسالان قرار گرفتند. کودکستانی که اگر چه بیشتر اسباب بازی های آن دستی و ابتدائی بودند، و توسط خود مربیان ساخته می شدند، اما زیبا ترین اسباب بازی های جهان بودند، چرا که مهر و پیامی انسانی در آن ها نهفته بود. درهای بهشتی بود که بردنیای کودکی کودکان ما گشوده بودند.
حسن بلوری
بی‌گمان رازی و نیوتن فضای مطلق را سه بعدی، مسطح، ساکن، همگن و همسانگرد تجسم می‌کردند؛ همگن به‌معنای: هیچ‌یک از نقاط آن باهم فرقی ندارد و همسانگرد به‌معنای: هیچ یک از جهات آن باهم فرقی ندارد.
محمود شوشتری
او که عاشق کار بود در کنار فعالیت و مسئولیت‌های سنگین سازمانی‌اش سخت مشغول پیشبرد پروژه شغلی‌اش، شیرین سازی آب‌های شور در استان مرکز، بود. مسئولیت‌های سیاسی فرامرز این‌بار بسیار سنگین‌تر و خطرآفرین بودند. در آن روزهای سیاه و شوم که اجرای هر قرار سیاسی خطر دستگیری و شکنجه و اعدام را با خود داشت فرامرز ماندن را برگزید.
ابوالفضل محققی
می گفتند ترسش در اواخر به گونه‌ای شده بود که دراطاق اجاره‌ای خود در مرکزشهر, پشت تمام پنجره‌ها کیسه شن نهاده و بگونه‌ای سنگر گرفته بود. من دوبار دیگر او را دیدم، در انتظار پذیرش بود. بااندک آرامشی:" از تیررس خارج شدم اما همیشه دلهره‌ای ناشناخته با من است. این را از ایران با خود دارم، فکر می کردم اگر خارج شوم کمتر خواهد شد. اما هنوز زخمه بر دلم می زند. هیچ خبری از آن مادر هراتی نشد"؟
ابوالفضل محققی
 وقتی مسئول حزبی روزنامه او را معرفی کرد، گفت:" ملاله جان دو شهید داده اند، شویش و بچه اش هر دو در جنگ شهید شده اند." ملاله هیچ چیزی نگفت، ساکت به دهان مسئول حزبی که او را معرفی می کرد خیره شده بود. برایمان سخت بود چیزی از او بخواهیم. اگر خودمان دنبال چایی می رفتیم، می گفت:" صحب قار می شوم، بدهید من بیاورم."
ابوالفضل محققی
آقای کارمل از همه تشکر کرد و درارتباط با روز نامه و نقش آن مفصل سخن گفت. در حین صحبت اندکی مکث کرد و در چهره من خیره شد گفت: "رفیق ناصر ما ملت غریبی هستیم مردم ما غریبند، شما بسیار خوب و با احساس می نویسید. اما درست نمی نویسید، واقعیت را بیان نمی کنید! نمی نویسید که ما حزبی ها به این مردم غریب وعده دادیم که روی نان سیاه و خشکشان مسکه (کره به زبان افغانستانی) می مالیم! نه تنها مسکه نمالیدیم بلکه نان سیاهشان را هم گرفتیم! این را بنویسید!
ابوالفضل محققی
قرارشد که فردای آن روز اولین نوشته خود را تحویل آقای طنین بدهم. نخستین نوشته ام که گزارشی میدانی از مردم کوچه و بازار بود، بسیار مورد استقبال قرار گرفت؛ طوری که از فردای نشر آن قرار بر این شد که بعنوان عضوی از هیئت تحریریه روزنامه هر روز درجلسه هیئت تحریریه شرکت کنم، و نظر خود را در رابطه با مسائل مطروح شده و تعین نوع مقالات بدهم .
آرام بختیاری
هوگو دارای توانایی ترکیب ادبیات تاریخی،رمانتیک، و رئالیسم را با هم دارد؛ همچنین توانایی ترکیب روایتی جهانبینی با درام هیجانی را. شاید بهتر باشد هوگو را از سنت ادبیات "آنگلوزاکسن" بشمار آورد تا از سنت فرانسوی.او غیر از شاتوبریان در سالهای آغازین، خویشاوند ادبی شکسپیر و سبک کتاب انجیل است.
ابوالفضل محققی
خانه بزرگی را در منطقه کارتیه سه در اختیار سازمان قرار داده بودند که رفقای تازه وارد شده عمدتاً مجرد در آن جا مستقر شوند. خانه ای که از آن بسیار خاطره دارم از زندگی دسته جمعی "کمونی" تا مشکلاتی که این نوع زندگی و در هم آمیزی بوجود می آورد.
ابوالفضل محققی
باغبان گفت: خانم از اول شب، دو نفر در پشت بام خانه روبرو خوابیده اند هر بار که سرشان را بالا می کنند این سگ این طور واق واق می کند. رنگ از رخسار همه پرید پاسی از شب گذشته بود امکان خارج شدن از خانه نبود. مهماندار گفت: از زیر خانه در سال های دور قناتی می گذشته که سال هاست خشک شده و ما در آن را بسته ایم، بهتر است از آن جا فرار کنی.
ابوالفضل محققی
دیگر فرصتی برای ترس نبود. چند دقیقه دیگر به کابل رسیدیم. حدود ساعت چهار بود. از فرودگاه کابل که میدان هوائی نامیده می شد تا چهار راهی آریانا که هتل کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در آن قرار داشت، برای من که همیشه هرنشانه ای، مرا بلافاصله به خاطراتم متصل می کند، این مسیر حکم رؤیا را داشت.
ابوالفضل محققی
تا زمانی که مهمان داران افغانستانی ما شناخت کامل از سازمان ما و افراد سازمان بدست نیاوردند، و حزب کمونیست شوروی به گونه ای تعدادی از تخم مرغ های خود را از سبد حزب توده بر نداشته و در سبد این عضو جدید و جوان برادر ننهاد، و نخستین دیدار دوستانه آقای فرخ نگهدار با دبیر اول حزب دموکراتیک خلق افغانستان آقای ببرک کارمل که بسیار صمیمی و توأم با حمایت همه جانبه از طرف ایشان بود صورت نگرفت، متأسفانه این دخالت های آقای "ع.خ" و تعدادی از افسران حزب توده که زیر پرچم ایشان گرد آمده بودند ادامه یافت.
آرام بختیاری
امروزه اشاره میشود که فویرباخ یکی از مهمترین ماتریالیستها و منتقدین دین و یکی از مهمترین فیلسوفان ماتریالیستی پیش از مارکس بود و ماتریالیسم وی نه تنها موحب انقلاب بورژوایی آلمان شد، بلکه یک منبع مهم نظری مارکسیسم-لنینیسم گردید. نقد دین توسط وی کلا بر اساس ماتریالیسم دیالکتیک بود.
ابوالفضل محققی
دیدار با خانواده اش که نمی دانستند چه بر سر او آمده و توضیحش بعد این همه سال بسیار مشگل بود. تلخ و عجیب! فضائی بهت زده، سرد، خالی از احساس، بلاتکلیفی! هیچ حرفی برای گفتن نبود؛ مانند یک غریبه. آن سر وضع، با لباس های گشاد و ارزان قیمت مغازه های دولتی باکو! آن چهره بدون دندان، کم حوصلگی توأم با شرمندگی، نخوردن مشروب و نهایت نوعی اجبار در تحمل هم! حسی از غریبی در جمعی که روزی حانواده اش بودند!
ابوالفضل محققی
دور هم چمباتمه زده، نشسته بودیم تا مرزبانان افغانی بسراغمان بیایند . اندکی بعد یک جیب روسی از راه رسید دوسرباز همراه یک افسر از جیپ پیاده شدند. افسر جوان به محض دیدن پیرمرد، با حالتی بین شادی و بغض دست پیرمرد را گرفت: "رفیق ارجمند توده ای به افغانستان بسیار خوش آمدید! من از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستانم". پیرمرد بغضش شکست قطرات اشگ از چشمانش بیرون ریخت.
ابوالفضل محققی
حتی یک نوار شاد در طول عمر کوتاه این رادیو نتوانست از دیواره های بلند و قطور این خانه قدیمی که درزیر دروازه ورودی آن ده ها جمجمه مخالفان و دشمنان صاحب خانه قبلی مدفون گردیده بود، به داخل نفوذ کند. دروازه ای که هربار از آن عبور میکردم، یاد ده ها سر بریده ای می افتادم که برخی مهمانان خاص صاحب خانه موقع آمدن به رسم تحفه برای او می آوردند.
حسن بلوری
پدیده‌ی کمتر شناخته شده‌‌ در رابطه با مادّه‌ی منفی که صحت آن بطور تجربی (آزمایشگاهی) در سال‌های اخیر به اثبات رسیده است، رابطه‌ی نیروی وارده به یک جسم (از مادّه‌ی منفی) و جهت حرکت آن است. در دنیای ما وقتی به جسمی (از مادّه‌ی مثبت) نیروئی وارد می‌شود، آن جسم در جهت نیروی وارده به‌حرکت در می‌آید، اما در دنیای مادّه‌ی منفی درست برعکس است.
آرام بختیاری
هگل خلاف روشهای پویای نظری اش، در پروسه تحقیق در جامعه و تاریخ، سیستم فلسفی اش ولی خصوصیات سنتی،ارتجاعی، و دگماتیک دارد و می گفت موتور و اصل عملی جهان،"روح جهان" است که بشکل واقعیات خودرا بیان می کند و سپس یه خود باز می گردد. در نظر او "روح جهان" مساویست با هستی،حقیقت،وتفکر هگل مانند کانت میخواهد متافیزیکی را طرح کند که در مرکز آن مفهوم "مطلق" قرار دارد.
ابوالفضل محققی
آیا براستی ما خود نمادی مجازی از این تراژدی نیستیم؟ کشته شدن بدست پدری سفاک که به عبث او را رستم زمانه تصور کردیم؟ ضحاکی بود. اما نه؛ ما هر یک می خواستیم که خود رستمی باشیم. آنگاه که یک‌تنه پای به میدان می نهادیم و سودای گشودن هفت‌خوان را داشتیم. آه چه نیروی شگرفی در این فرزانه طوس نهفته است.
ابوالفضل محققی
ناگهان مهرداد پاکزاد مانند یک خواننده اپرا با صدائی بلند می خواند، قطع می کند، لبخندی می زند:" سعید صدای من چطور است؟ البته می دانی اگر حمزه ویولن بزند من می توانم بخوانم. ببین چه می شود، صدای من و ویولون حمزه و شعر تو." همه می خندیم، حتی سعید که قیافه جدی دارد.
دفتر شورای مرکزی حزب چپ ایران
او جزو مادرانی بود که در سال ۶۷ فرزند عزیز و دلبندش به جوخه‌های مرگ سپرده شد و تا زنده بود، سوگوار فرزند باقی ماند و داد این بیداد به جائی نرسید. برعکس، قاتلان فرزندش در جمهوری اسلامی همواره ارتقاء مقام یافتند.
ابوالفضل محققی
سرداران دیروز به انسان‌هائی عادی بدل شدند که در هر پیچی از زندگی بخشی از یال و کوپالشان فرو می‌ريخت، و زمین سختی خودو راه را بر پاهایشان تحمیل کرد. قدم زدن در ابر باورهای عقیدتی پایان یافته بود و باران های تند همراه باسیلاب در راه بود. زندگی می غرید وشلاق خود را برتنمان فرود می آورد. تنی که دیگر چریک انقلابی نبود.
مادر حبیبی از یکسو به اقتضای مهر مادری و از سوی دیگر با وقوف بر حقانیت مبارزه علیه بی عدالتی ها و ستمگری ها، در سخت ترین ایام، همچون عضوی ثابت قدم و بی نام و نشان، فداکارانه در کنار مبارزان آزادی و عدالت ماند. او تا آخرین دم، با آرزوی نابودی رژیم حاکم، باز شدن درهای بسته و بازگشت فرزند زیست.
وهاب انصاری
در تمامی این سالهای رفاقت و دوستی هیچگاه احساس این را نداشتم، که اختلافات سیاسی و نظری که هر دو میدانستیم که در عرصه هایی با هم اختلاف داریم، سایه بر دوستی و اعتماد عمیق متقابل ما انداخته باشد. یکی از درسهایی که با علی بودن برایم ارزشمند بود، این بود که میتوان با هم اختلاف داشت، اما در عین حال میتوان به هم اعتماد کرد و دوستی و رفاقت را پایدار پاس داشت.
آرام بختیاری
نیچه بعدها تاثیرات و خاطرات جنگ را بصورت: جنون، اراده، و رنج ،وارد ادبیات تحریک کننده و شبه رمانتیک خود نمود. او در مخالفت با فرهنگ مسیحی و فرهنگ پرویسی آلمان و فرهنگ عقلگرایانه عصر روشنگری، به عمده نمودن مفاهیمی مانند- معنای زندگی، غرور جنگ آوری، و فرهنگ تراژدیک پرداخت.
ابوالفضل محققی
نخستین میتینگ در باغ شمال است. جمعیتی انبوه که عمدتاً معلم، دانشجو، محصل و تعدادی کارگران هوادار و افراد عادی‌اند اما ترکیب جمعیت بیشتر افراد تحصیل‌کرده‌اند و این بر ترسش از صحبت کردن می افزاید. با عاشیق حسن صحبت می کند:" هر وقت کم آوردم بیا و بخوان و فضا را پرشور کن!" لحظات اول کنترلی بر خود ندارد. اما رفته رفته بر خود مسلط می شود.
مهدی پناهی
این در حالی است که در خیلی از کشورهای مبتلا به کرونا هم نظامیان با ابتکار عمل مدیریت بحران کرونا عرصه خیابانها را نیز بدست گرفته اند. آیا عواقب سیاست نئولیبرلیستی چند دهه اخیر و تضعیف نقش مدیریت دولتها، نظامیان را به قدرت بر می گرداند؟
اسماعیل صفرزاده
وقتی ما مبارزان خود را به جامعه معرفی نمیکنیم، چه انتظاری از نسل آینده خواهیم داشت که تاریخ چپ خود را بشناسد. ممکن است که برداشت شود که من دارم «شهید پروری» میکنم نه دوستان، آوردن اسامی محدود و در حد بضاعتم که قطعا رفقای دیگر تعداد بیشماری از آنها را می شناسند، برای ثبت در تاریخ و شناخت آیندگان از جنبش چپ مفید خواهد بود.
علی شریفی
اما اگر رفیق هوشنگ پورکریمی دریاکناری در درگیریهای سال ٥۴ منتهی به سال ٥٥ با نام مستعار شهید شده و گمنام در گوشه ای از خاک وطن دفن شده باشد، ا گر به مانند خبری که در سال ۱۳۹۷ بدست امد تا سال ۱۳٥۶ زنده بوده و توسط گشتی های ساواک دستگیر و در کمیته مشترک زیر بازجویی بهمن نادری پور( تهرانی) زیز شکنجه شهید شده باشد، و یا حدس و گمانهایی که بعد چهل سال دوستان بیاد اورده اند که در حمله ژاندارمری سیانور خورده! به فرض که درست باشد، در اصل داستان هیچ تفاوتی ایجاد نمی کند