Direkt zum Inhalt

جلالی، حسن

مهاجرانِ بی وطن
نام همه کارگران معدن، ویرانی من است
آن‌ها خوب می‌دانند
آوایِ دریا
بازی ادامه دارد...
در رثای چهار کارگر شازند که در اثر ریزش معدن، زیر آوار دفن شدند
من دلتنگم
تکیه بر سپیده دمان
زخم
کوچ
ماه مه با عطر بهار میاید
امید
از کوله بارهای شبانه
شوقِ دیدارها
شبِ زمین
تمام می‌شود این ملالِ هزاره