فرهنگ و هنر

رحمان
غروبِ دلگیرِ هفته ها
آهسته و تنها می آید
سکوت- قفلی ست
بر دهانش زنگار بسته
اندوهش پایانی ندارد
درونش اما غوغاست
آهسته و تنها می آید
سکوت- قفلی ست
بر دهانش زنگار بسته
اندوهش پایانی ندارد
درونش اما غوغاست

حسن جلالی
من خودم ،
سرجمع که حساب می کنم
از لایه های زیرینِ ۹۹ درصدی-ام
از ورطهِ هولناکِ فرودستان
اما دوست دارم
چند پله نزدیک شوم
سرجمع که حساب می کنم
از لایه های زیرینِ ۹۹ درصدی-ام
از ورطهِ هولناکِ فرودستان
اما دوست دارم
چند پله نزدیک شوم

رحمان
اخوان- سیگارش را خاموش
و با قلبی خسته رفت
شعر در سینهِ زمستان شعله برداشت
شب خاموش
در دلِ هزاران امید
از میانِ گدازه ها گذشتند
و با قلبی خسته رفت
شعر در سینهِ زمستان شعله برداشت
شب خاموش
در دلِ هزاران امید
از میانِ گدازه ها گذشتند

کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران روز جهانی زبان مادری را به همهی مردمان ایران و جهان صمیمانه شادباش میگوید و با اتکا و استناد به اصل سوم مندرج در منشور خود؛ "رشد و شکوفایی زبانهای متنوع کشور را از ارکان اعتلای فرهنگی و پیوند و تفاهم مردم ایران میداند و با هرگونه تبعیض و حذف در عرصهی چاپ و نشر و پخش آثار به همهی زبانهای موجود مخالف است" و نیز خواستار رفع هرگونه تحدید، تبعیض، بازداشت و پیگردهای غیرقانونی درخصوص ِ همهی کنشگران مدنی، فرهنگی و فعالان حوزهی زبانهای مادریست.

کانون نویسندگان ایران
نامهی کانون نشریهای با محوریت ادبیات و فرهنگ است. انتشار دورهی اول آن در سال ۱۳۵۸ آغاز و در سال ۱۳۶۰ با شدت یافتن سرکوبها متوقف شد. در سالهای ۱۳۸۰ و ۱۳۸۱ نیز تنها دو شماره از آن منتشر شد و شمارهی سوم هرگز مجوز انتشار نیافت. اکنون پس از وقفهای طولانی انتشار نامهی کانون نویسندگان ایران از سر گرفته شده است.

حسن جلالی
مان زیادی نگذشت، دوباره اخبار مشکلات مردم، تجمع هر روزمره بازنشسته ها و حقوبگیران به دلیل تنگناها و مشگلات معیشتی و زیر فشار قرار دادن زندانیان و احکام بیدادگرانه مراجع قضایی، دستگیری فعالین مدنی و مطبوعاتی، خودکشی بیسابقه زنان و هزاران مشگل دیگر که نتیجه سیاست حکومت سرکوبگر حاکم است، ذهنم را احاطه کردند. تصویر جوان کرد هنوز در مقابل چشمان است و دوستانش که سراسر گوش به او سپردند. همه دیده هایم در شب پارک مثل یک رویا آرام...آرام...از روح و روانم محو شدند.

س. خرم
آخرین چای را 'داغ سر کشید.
گفتم وداع بماند برای فردا.
دلش نیامد بیدارم کند.
خواب ماندم من.
واو رفت.
گشودم پنجره را.
گفتم وداع بماند برای فردا.
دلش نیامد بیدارم کند.
خواب ماندم من.
واو رفت.
گشودم پنجره را.

کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران از منظر مخالفت با نفس اعدام بهعنوان یک مجازات- که به گواهی آمارهای موجود تاکنون نه در ارعاب جامعه در عرصهی سیاسی، و نه در اصلاح و کاهش کژرفتاریهای اجتماعی در جرائم عمومی کمترین اثری داشته و به عکس، موجب تشدید و گسترش ناهنجاریهای اجتماعی شده است- صدور احکام اعدام را محکوم میکند و خواهان توقف این ماشین نفرتانگیز تولید جسد و تشدید توحش، و لغو بی چون و چرای همهی احکام اعدام صادره است. صدور حکم اعدام برای پخشان عزیزی، وریشه مرادی، شریفه محمدی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، منوچهر فلاح و پژمان سلطانی فقط گواهی آشکار بر استبداد و آزادیکشی حاکمیت است.

حسن جلالی
در آن سو
در فاصله کوتاهی از سرمایِ دی
میان زباله ها نشستی
نمی دانم از کدام راه آمدی
با کدام رهتوشهِ به شب می رسی
دل کندی از خویش
در هوایِ گندابِ زباله ها
آغشته به کشتارِ سُرب وُ...
در فاصله کوتاهی از سرمایِ دی
میان زباله ها نشستی
نمی دانم از کدام راه آمدی
با کدام رهتوشهِ به شب می رسی
دل کندی از خویش
در هوایِ گندابِ زباله ها
آغشته به کشتارِ سُرب وُ...

رحمان
وین شبِ طولانی که تمام شد
انتظار منهم به آخر می رسد
با این همه آرزو
و دلتنگی
نقاب از رُخسار می گیرم
لبخند میزنم
با درود روزهای تازه!
من خوبم..!
تنها به امید تو،
و روزهای بهتر که در راه اند.
انتظار منهم به آخر می رسد
با این همه آرزو
و دلتنگی
نقاب از رُخسار می گیرم
لبخند میزنم
با درود روزهای تازه!
من خوبم..!
تنها به امید تو،
و روزهای بهتر که در راه اند.

حسن جلالی
روحش شاد؛
الان میفهمم چی میگفت!
یه آبدارچی کاری میکنه
که از دست هزار دکتر
یا مهندس برنمیاد
کاش می دانستم
در آن لحظه ناب و دست نیافتی
مردی که زنگار از چهره روزگار می روبد
با ترکاندن جمجمه های انباشته
از آیه های مرگ
چگونه روحش به پرواز درآمد!؟
الان میفهمم چی میگفت!
یه آبدارچی کاری میکنه
که از دست هزار دکتر
یا مهندس برنمیاد
کاش می دانستم
در آن لحظه ناب و دست نیافتی
مردی که زنگار از چهره روزگار می روبد
با ترکاندن جمجمه های انباشته
از آیه های مرگ
چگونه روحش به پرواز درآمد!؟

رحمان
در سرزمین شقایقها زمزمه
و در سردترین فصولِ سال
با دستانِ پرومته،
هیمه های آتش برمی افروزند
آنان شعله ور
بر روزنه های تاریک می تابند
بسان رودِ روان
از سنگلاخها می گذرند
و در سردترین فصولِ سال
با دستانِ پرومته،
هیمه های آتش برمی افروزند
آنان شعله ور
بر روزنه های تاریک می تابند
بسان رودِ روان
از سنگلاخها می گذرند

بهزاد کریمی
سخن آخر اینکه، ناسازگاری نبوی با تحمیلات نظام، سرانجام کار وی را به تبعید خودخواسته کشاند و همین دو دهه دور از میهن، شیرهی جانش را کشید. برای هنرمندی که، جامعهکارهای خلاق او را قدر میدارد و خود نیز میداند که آثارش جا در دلها دارد، چیزی جانکاه تر از جدایی از وطن نیست. از همین نگاه، در اصل، این استبداد ولایی بود که با ستاندن جان او خسارت فرهنگی دیگری برکشور زد.
این درگذشت را به بازماندگان ابراهیم نبوی و فرهنگ طنز ایران و ایرانی تسلیت میگویم.
این درگذشت را به بازماندگان ابراهیم نبوی و فرهنگ طنز ایران و ایرانی تسلیت میگویم.

س. خرم
چهره گشود به روی دریا.
درخشید اما ناگهان نوری.
جهید غباری سیاه'
تاعمق چشمانش.
رها شدان دست کوچک.
گسیخت تار های بی رنگ'
یک حنجره.
دریغ از یک زار
درخشید اما ناگهان نوری.
جهید غباری سیاه'
تاعمق چشمانش.
رها شدان دست کوچک.
گسیخت تار های بی رنگ'
یک حنجره.
دریغ از یک زار

س. خرم
مگر می توان نایستاد.
مگر می توان رها کرد خانه خورشید'
وچنگ زد' سرگشته'
به سراب های نور.
غمگینم 'اما زنده است امید.
نویدم داده است افق:
نخواهد مرد باور رهایی.
می نشیند به بار روزی.
........................
س_خرم
مگر می توان رها کرد خانه خورشید'
وچنگ زد' سرگشته'
به سراب های نور.
غمگینم 'اما زنده است امید.
نویدم داده است افق:
نخواهد مرد باور رهایی.
می نشیند به بار روزی.
........................
س_خرم

حسن جلالی
در چشم انداز نگاهِ تو
و در رویایِ شبانه هایت
جهان سبز است وُ دلفریب
اما رفیق، تو کار خودت را بکن
راهِ خودت را برو
استوار، بسانِ صخره هایِ زاگرس
پا بر مدارِ زمین بگذار
با همان دستانِ عاشق
آشنا با دستانِ من وُ...
ما-
و در رویایِ شبانه هایت
جهان سبز است وُ دلفریب
اما رفیق، تو کار خودت را بکن
راهِ خودت را برو
استوار، بسانِ صخره هایِ زاگرس
پا بر مدارِ زمین بگذار
با همان دستانِ عاشق
آشنا با دستانِ من وُ...
ما-

کانون نویسندگان ایران
پروندهی «جنایت عمدی»، جنایت آشکاری که به مرگ بکتاش آبتین انجامید، همچنان گشوده است و هرگز مشمول مرور زمان نخواهد شد مگر آن که آمران و عاملان این جنایت و همهی جنایات سیاسی سالیان اخیر به پای میز محاکمه کشیده شوند و ما دادخواهان پیمان بستهایم که آنچه در توان داریم به کار آوریم تا دادِ این جان شعلهور را چنان که شایستهی اوست بستانیم. رای بزرگداشت یاد تابناک و پایدار ستمکشتهی راه آزادی؛ بکتاش آبتین، روز سه شنبه، ۱۸ دی، ساعت ۳ عصر، در آرامستان امامزاده عبدالله، واقع در شهر ری، حضور مییابیم و مزارش را گلباران میکنیم.

عباد عموزاد
غلامحسین ساعدی سال ها است که در بین ما نیست. ولی راه او و پیام او هم چنان زنده است. دعوت او به مقاومت فرهنگی، به آفرینش فرهنگی و هنری، به زنده نگه داشتن، هرچه بیشتر پویا کردن و تداوم بخشیدن میراث فرهنگی، اگرچه نزدیک ترین و فوری ترین بازتاب و تاثیر خویش را تسریع گذار از رژیم و تضعیف مبانی اجتماعی و ضدفرهنگی حاکمیت و عواملی که به این حاکمیت انجامیده است، می یابد، منحصر به روزگار اقتدار این رژیم یا دوران تبعید نیست بلکه مسئله همیشگی هر جامعه زنده، بویژه جوامع در حال گذار از گهنه به نو و از گذشته به آینده، همچون جامعه ما است.

به دعوت فعالان سیاسی و فرهنگی و به طور مشخص باربد گلشیری، تعدادی از نویسندگان از جمله حسن حسام، نسیم خاکسار، حسین دولت آبادی و محسن یلفانی و برخی از احزاب سیاسی از جمله حزب چپ ایران- فرانسه، تعداد قابل توجهی از طیف های مختلف فرهنگی و هنری و سیاسی کشورمان در اعتراض به اهانت یکی از مدافعان بازگشت سلطنت با گلباران مزار این نویسنده آزاد اندیش، که جایگاه مهمی در ادبیات، تئاتر و سینمای کشورمان داشت، خشم و اعتراض خود را به گوش مردم کشورمان برسانند.

یداله بلدی
یاقوتی درعرصه سیاسی نیز فعال بود ودر دوران زندگی پربارش سه بار دستگیر شد بار اول در سال 46 که دانش آموز دبیرستان کزازی بود بەاتفاق چند نفر از همفکرانش دستگیرشد بار دوم درسال 56 دوباره توسط ساواک دستگیرشد ومدت چندماه در کمیته مشترک زندانی بود، پس ازانقلاب یاقوتی همچنان فعال وتحت تعقیب بود ومدت سه سال زندگی مخفی داشت اما درسال 63 دستگیر شد ومورد شکنجه قرار گرفت مزدورانی که اورا شکنجه میدادند حتی یک کتاب هم نخوانده بودند ودر شهر کرمانشاه بعنوان لات ولمپن شناخته میشدند.

این عمل شنیع، بدون شک یک جرم قانونی است. توهین به قبرها و یادمانهای تاریخی در فرانسه غیرقابلقبول است و باید با شدیدترین واکنشها مواجه شود. گزارش این رفتار به مدیریت قبرستان پرلاشز و شکایت به مقامات پلیس فرانسه، اولین گام در دفاع از حرمت این نویسنده است. اما این کافی نیست. کسانی که بیش از همه مورد سوءظن قرار میگیرند، باید پیش از هر گروه دیگری به این توهین واکنش نشان دهند

س. خرم
می جنگم با باد با زمان'
تا دریابم کجایم من.
تندباد از کجا است.
می زنم نهیب به فانوس نیمه جان.
حذر کن از این گذرگاه توفان خیز.
بنما ی راه چون گذشته ها
تا دریابم کجایم من.
تندباد از کجا است.
می زنم نهیب به فانوس نیمه جان.
حذر کن از این گذرگاه توفان خیز.
بنما ی راه چون گذشته ها

رحمان
به دیدارم که بیایی
پنجره ها،
رو به آزادی گشوده خواهد شد
و دستها و مغزها
جهانی نو خواهند آفرید
که خورشیدِ عدالت
بر بام آن پرتو افشانی خواهد کرد
پنجره ها،
رو به آزادی گشوده خواهد شد
و دستها و مغزها
جهانی نو خواهند آفرید
که خورشیدِ عدالت
بر بام آن پرتو افشانی خواهد کرد

حسن جلالی
پدرم دستان بزرگی داشت
شصت سال کار...
در شناسنامه اش فراموش شده بود
اما در عُمق شیارهای دستانش
پیدا بود
پدرم وقتی مُرد
زخم گُرده اش
پای آهنین اش -
دستهای کارگریش
و دو زخم کُهنه در قلبش
در غروبِ تنهایی-اش پنهان کرده بود
باخود بُرد ،
شصت سال کار...
در شناسنامه اش فراموش شده بود
اما در عُمق شیارهای دستانش
پیدا بود
پدرم وقتی مُرد
زخم گُرده اش
پای آهنین اش -
دستهای کارگریش
و دو زخم کُهنه در قلبش
در غروبِ تنهایی-اش پنهان کرده بود
باخود بُرد ،

س. خرم
بی تابی حنجره های عاشق.
بوسه زنبور های سمج بر کلاله های عریان.
درخشش تاج درختان.
در این غوغای شور انگیز زیستن'
سخن می گوید بغض الوده باغبان پیر'
بانهال نو کاشته
بوسه زنبور های سمج بر کلاله های عریان.
درخشش تاج درختان.
در این غوغای شور انگیز زیستن'
سخن می گوید بغض الوده باغبان پیر'
بانهال نو کاشته

کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران ضمن گرامیداشت یاد و نام بلند محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، همهی شیوههای حاکمیتی سانسور را محکوم میکند و از تمام نویسندگان و هنرمندان آزادیخواه میخواهد که تا روزی که حق آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان محقق شود، در برابر سانسور حکومتی سکوت نکنند و شیوههای پیدا و پنهان آن را افشا کنند.

رحمان
کاش می دانستند
مرگ خواهد آمد
و(بی صدا در چشمانشان خواهد نشست)
فرصتی نیست
این نیز می گذرد
باید بگذارید وُ... بروید
هر آنچه کَندید وُ...ُبردید
آخر مرگ بی صدا بر چشمانشان
خواهد نشست.
مرگ خواهد آمد
و(بی صدا در چشمانشان خواهد نشست)
فرصتی نیست
این نیز می گذرد
باید بگذارید وُ... بروید
هر آنچه کَندید وُ...ُبردید
آخر مرگ بی صدا بر چشمانشان
خواهد نشست.

محمود شوشتری
به اعتبار این باور انسانی، تجسّد وظیفه، که در واقع به معنای ظهور یک حقیقت غیرمادی در قالب جسم مادی است، که احمد شاملو در آن غوغای کر کنندهی شعر و سرود با دیدن پلشتیهای حاکمان فریبکارِ تازه به قدرت رسیده هفت ماه بعد از انقلاب در تیر ماه ۵۸ شعر اعتراضی و هشدار دهنده خود، «در بن بست» [دهانت را میبویند] را سرود. شاملو خطر دهشتناک تهاجم و سیطره سنت و تحجّر را در زمانی که بسیاری از روشنفکران و رهبران سیاسی غرق در خَلسه پیروزی بر استبداد سلطنتی بودند، دریافت و فریاد برآورد که روزگار غریب و غیر متعارفی فرا رسیده.

بهزاد کریمی
بگذار سخن با گزیدهای از شعری برای همه دورانها از برشت پایان گیرد که در روزگار محنت خطاب به آیندگان این چنین سرود: « آهای آیندگان/ شما که از دل توفانی بیرون میجهید که ما را بلعیده است/ وقتی از ضعفهای ما حرف میزنید یادتان باشد از زمانه ی سخت ما هم چیزی بگوئید.../ آخ، ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیم خود نتوانستیم مهربان باشیم/ اما شما وقتی به روزی رسیدید که انسان یاور انسان بود/ در باره ما به رافت داوری کنید

رحمان
انگار چیزی از ارتفاع
بر سرِ دنیا در سکوتِ و تاریکی
فرود می آید
همه چیز واژگون شده
در جهانِ دیجیتال و سوداگران،
تنها
پول، در چرخهِ کار
سرمایه سخت متراکم شده
جادوگرانِ بی چهره مشغول انباشت-اند
گرسنگی برهنهِ... با دستانِ تُهی
ازجنوب سریز کرده
بر سرِ دنیا در سکوتِ و تاریکی
فرود می آید
همه چیز واژگون شده
در جهانِ دیجیتال و سوداگران،
تنها
پول، در چرخهِ کار
سرمایه سخت متراکم شده
جادوگرانِ بی چهره مشغول انباشت-اند
گرسنگی برهنهِ... با دستانِ تُهی
ازجنوب سریز کرده

محمود میرمالک ثانی
سر به سجده می برد
و با اذان صبح آدمیت را به دار می کشد
تا مبادا زندگی جوانه زند.
بر تو چه رفته است
که تبر بر زندگی می نهی؟
بر تو چه رفته است
که با نوای تکبیر، مرگ را به استقبال می روی؟
بر تو چه رفته است
و با اذان صبح آدمیت را به دار می کشد
تا مبادا زندگی جوانه زند.
بر تو چه رفته است
که تبر بر زندگی می نهی؟
بر تو چه رفته است
که با نوای تکبیر، مرگ را به استقبال می روی؟
بر تو چه رفته است

حسن جلالی
صدایش را می شنیدم
-تو در کدام بادیه به دنیا آمدی!
و من خواب می دیدم
در جادهِ مهِ گرفته ایِ گم شدم
مردی از میان مهِ و بوران پیدا شد
گفت:
-برگرد...
دنیا جایِ ماندنِ گرسنگان نیست
ما همه مهاجرانِ بی وطنیم
-تو در کدام بادیه به دنیا آمدی!
و من خواب می دیدم
در جادهِ مهِ گرفته ایِ گم شدم
مردی از میان مهِ و بوران پیدا شد
گفت:
-برگرد...
دنیا جایِ ماندنِ گرسنگان نیست
ما همه مهاجرانِ بی وطنیم

رحمان
خاطره ها رهایم نمی کردند
با بادبادکهای کودکی می دویدم
تا در هوای کبوترها پرواز کنم
در همان روزهایِ بیدادِ پاییزی
رفیقم توفیق را
زیر رگبارهای بی امان،
در نیمه راه گم کردم
با بادبادکهای کودکی می دویدم
تا در هوای کبوترها پرواز کنم
در همان روزهایِ بیدادِ پاییزی
رفیقم توفیق را
زیر رگبارهای بی امان،
در نیمه راه گم کردم

محمود میرمالک ثانی
چه باک است که به پیشواز قصاب غزه و لبنان رفتن
چه باک است که او را مدح گفتن
چه باک است که او را لباس آزادی به تن کردن
چه باک است که بر درد مادران سکوت کردن
چه باک است از بدن های مُثله شده ی فرزندان سرزمینم که اشک مادران همچون شبنم های صبحگاهی جنازه فرزندان شان را به ترنّم می اندازد
چه باک است آنان را...
چه باک است که او را مدح گفتن
چه باک است که او را لباس آزادی به تن کردن
چه باک است که بر درد مادران سکوت کردن
چه باک است از بدن های مُثله شده ی فرزندان سرزمینم که اشک مادران همچون شبنم های صبحگاهی جنازه فرزندان شان را به ترنّم می اندازد
چه باک است آنان را...

رحمان
اینک منم
در صحاریِ غُبار و کینه
گم شدم
در برهوتِ خیالهایِ بیهوده
در میثاقِ جنون و جنگ
کشتارهایِ فجیع وُ دامنه دار
در صحاریِ غُبار و کینه
گم شدم
در برهوتِ خیالهایِ بیهوده
در میثاقِ جنون و جنگ
کشتارهایِ فجیع وُ دامنه دار