گوناگون
ابوالفضل محققی
میگوید "مهندس الکترونیک هستم اما حال بیکارم اگر شود سنگ گران بها میفروشم، لاجورد، زمرد. زمان روسها کندن کوهها ممنوع بود. اما حالا هرکسی کلنگی برداشته و به کندن گوهها و معدنهای قدیمی مشغول است. بعضی وقتها چیزی نصیبمان میشود. پیش ترها کار داشتم زندگیمان بسیار نغز بود تنها مشگل ما همین آزاد نبودن دینمان بود! اجازه نمیدادند امامان را ببینیم!"
مهرداد درویش پور
از زمان ریاست جمهوری روحانی در ژوئن ۲۰۱٣ اوضاع حقوق بشر در ایران علی رغم وعده های انتخاباتی، بحرانی تر شده است. اعدام ها نه تنها متوقف نشده اند، بلکه به صورت چشمگیری افزایش یافته اند. زندانیان سیاسی همچنان در زندان بسر می برند و امید چندانی به آزادی آنها وجود ندارد. خبرنگاران و دگر اندیشان مرتبا دستگیر می شوند و حقوق شهروندی و حقوق بشر دائماً نقض می گردد.
ابوالفضل محققی
من به شهری می اندیشم که چندی قبل در معیب کاروان آقا خان به آن جا رفتم . شهری با خیابان های مشجر پوشیده از درختان چنار و سپیدار با جویبار هائی که آب به شفافی اشگ چشم در آن جاری است. شهری واقع بر بلندای کوه های پامیر در منطقه بدخشان ، احاطه شده در میان کوه های سر به فلک کشیده با دره های عمیق که ترا تا عمق تاریخ می برند.تا عمق گذر گاه هائی که روزی سربازان اسکندر از آن عبور کرده اند.
ابوالفضل محققی
گفت: " می دانید اگر خانم گوگوش تاجیکستان بود روی چشممان مینهادیم. هیچ تاجیکی نیست که خانم گوگوش را دوست نداشه باشد. اگر روزی به تاجیکستان بیایند ما از میدان هوائی تا محل اقامتشان قالین پهن می کنیم . افسوس که شما قدرش نمی دانید ."
آرام بختیاری
دالایی لاما میگوید: بنام ادیان در طول هزاران سال گذشته نه تنها جنگها بلکه جنگهای "مقدس" انجام شده. تعصب، بنیادگرایی، و دگماتیسم، همیشه برای انسانها مضر و خطرناک بوده. او میگوید بعضی روزها فکر میکنم بهتر میبود اگر ادیان وجود نداشتند چون تمام ادیان و کتب مقدس در خود ظرفیت تبلیغ و اعمال استفاده از خشونت را دارند.
ابوالفضل محققی
جامعه تاجیک زمان شوروی شاید از پاکیزه ترین ،ساده ترین و ابتدائی ترین جمهوریهای شوروی بود که مردم شاد و خوشحال کار می کردند و طامات افسانه ائی خود می بافتند. راضی از زندگی سوسیالیستی و دلخوش از همدمی ساده و صلح آمیز که در آن جواب هر چیز ساده بود و کاری با معادلات پیچیده سیاسی نداشتند .امری که دیدم بسیار مورد تمسخر برخی از هقت خطهای ساکن قفقاز علی الخصوص هم زبانهای آذری خودم قرار می گرفت.
ابوالفضل محققی
به همه جا رفتم به تمامی گورستان ها سرکشیدم ،دره های اطراف شهر را یک به یک کاویدم وتمامی انبار های متروکه راکه شبانه ربوده شدگان را در آن جا ها تیر باران می کردنددیدم. آنقدر جنازه دیدم که تا آخر عمر وحشت واندوه دیدن آن ها را فراموش نخواهم کرد.
خانواده رضایی و خدامرادی
ندیدیم و نشنیدیم کسی جز نیکی از او یاد کند.
با قلبی آکنده از غم و اندوه درگذشت شادروان فرهنگ رضایی را به اطلاع اقوام و آشنایان می رسانیم
با قلبی آکنده از غم و اندوه درگذشت شادروان فرهنگ رضایی را به اطلاع اقوام و آشنایان می رسانیم
ابوالفضل محققی
جنگ غرض دار و بی غرض نمیشناسد! جنگ چشم آدمها را کور میکند! تعصب، خشم، کینه توسط رهبرانی که معلوم نیست از کجا میآیند چنان پردهای در مقابل چشم جنگ کنندگان میکشدکه برادر - برادر نمیشناسد! جنگ نخست انسانها دیوانه و بر افروخته میکند و بعد به جان هم میاندازد. جنگ آفرینان چنان هیجان کوری را میآفرینندکه دوست خنجر در قلب دوست مینشاند.
ابوالفضل محققی
حال قصه ساختمان سوسیالیسم ما نیز چنین است. بدون وجود چنین تسلسل فرهنگی ما نمیتوانستیم مدینه فاضله بنیاد کنیم. برای چنین بنیادی تنها دانش لنین و لونا چارسکی کفایت نمی کرد باید جامعه به درجه معینی ازرشد فرهنگی میرسید که منافع خود را تشخیص میداد و حداقل دانش و اتکا به نفس برای نقد عمل کرد رهبران و جلوگیری از بلا منازع شدن آن را می داشت که جامعه آن روز روسیه فاقد چنین توانی بود.
ابوالفضل محققی
به نوه ام میگویم "زندگی زیباتر از همه چیز است، واین زیبائی در سایه صلح امکان پذیر است. من نمیخواهم بار دیگر آنچه در جنگ دیدم تکرار شود. من هنوز بعد از چهل سال خواب برادرم، خواهرم را میبینم. خواب جوانهایی که روی دستان من جان دادند با اندوه و آهی عمیق."
ابوالفضل محققی
اما من هنوز باور ندارم . من سرمایه داری را بهشت نمیدانم و راستش ته دلم میگویم عدالتی که در سوسیالیسم است در هیچ سیستم دیگری نیست! ما گرسنه، بی خانمان، بی کار نداشتیم! همه چیز داشتیم! فقط کافی بود رهبران بنشینند و راهی برای تحول و نوآوری بیابند.
ابوالفضل محققی
زن وشوهری جوان در لباس عروسی همراه تعدادی از دوستان با شاخه گلی بر دست در پای مجسمه، عکس میگیرند نمادی از دو فرهنگ. نمیدانم این سنت زیبای گل نهادن عروس و دامادهای جوان در پای مجسمه پوشکین و سرباز گمنام تا کی دوام خواهد آورد؟
ابوالفضل محققی
حال سالها از آن روز میگذرد. هنوز افغانستان در آتش جنگ میسوزد. هنوز مردم در میانه آتش وخون قربانی سیاستهای احزابی میشوند که میخواهند حاکمیت خود تثبیت کنند. فرقی نمیکند حزب کمونیست اتحادجماهیر شوروی باشند، یاحزب جمهوری خواه و یا دمکرات امریکا و یا جمهوری اسلامیایران. آن چه که برای قدرتمندان مهم نیست نظر مردم است و سر نوشت آنها!
یداله بلدی
، پس از انقلاب او به سازمان راه کارگر پیوست در ابتدا در تبریزفعالیت میکرد اما بعد به مسئولیت استان فازس برگزیده شد وبه شیراز رفت و در پوشش یک دکان خوار بار فروشی به فعالیت پرداخت. درشیراز با زنده یاد خدیجه ارفع ازدواج کرد اما دیری نپائید که باتفاق همسرش دستگیر شد و بار دیگر شلاق بود و اراده پولادین چنگیز .
ابوالفضل محققی
داستان نخستین کشور سوسیالیستی، داستان نخستین کعبه آمالی است که نه از اورشلیم، نه ازصحرای سینا، و نه بادیه عرب بل ازدل استپ های وسیع روسیه از سیبری تا قفقاز سر بر آورد و زائران جدیدی را در طلب آزادی و عدالت به خود جلب کرد. زائرانی ستم دیده که خود را صاحبان وسازندگان این خانه جدید می دانستند.
ابوالفضل محققی
ما از ساختمان های بتونی یک دست خسته شدیم از هر چه رنگ خاکستری است، از این مسکوی سرد وخشن، دلمان ساختمان های شیشه ای می خواهد! یکبار هم شده ما را، نیازهای ما را ببیند! درکمان کنید!
روسیه را به موزه تبدیل کردید! ما را به اشیای این موزه بدل نکنید!
روسیه را به موزه تبدیل کردید! ما را به اشیای این موزه بدل نکنید!
ابوالفضل محققی
حزب اعتماد به نفس وفردیت ما را از ما گرفته است. از روز اول تولد به جای ما فکر کرده ، برنامه ریخته ودر همان محدوده بسته برزگمان کرده! اجازه هیچ نو آوری ، انتقاد و گزیدن شیوه دیگری از زندگی باب میلمان را به ما نداده است. ما در برابرجوانان غربی اعتماد به نفس خود را از دست می دهیم! مانند یک دهاتی که به شهر بیاید. همه چیز ما فرق می کند لباس های بد قواره ،کفش های زمخت.
ابوالفضل محققی
او در جواب سئوال دانشجوئی که پرسید: "انتقاد و انتقاد از خود در کجای این چارت می گنجد؟" جواب داد: "هیچ کجا! انتقاد از خود را یکبار خروشچف بعداز استالین کرد و تمام شد. چه نیازی به انتقاد است زمانی که حزب مانند ساعت کار می کند."
ابوالفضل محققی
حال من با هفتاد سال، زمانی که باید بنشینم و با خیال راحت زندگی کنم، باید بار دیگر لباس موژیکی بپوشم و مانند"موژیک"ها درمیان فقر و گرسنگی زندگی کنم. برای یک تکه نان له له کنم. کجای دنیا چنین است که یک شبه یک ملت فقیر شوند وتعدادی میلیونر؟ من ده دلار حقوقم میشود. به دلار میگویم چون ما دیگر پول ملی نداریم!
ابوالفضل محققی
این اسناد و تصاویر، تا کنگره بیست وهفت ادامه داشتند. حال از تمامیآن دورانها خاطرهای مانده است. خاطرهای که انبوهی آن را دورانی رویائی میدانند که قدرش ندانستند و از دست دادند! و گروهی آن را کابوسی که از سر گذراندند!
ابوالفضل محققی
تب آمریکا و اروپائی که قرار است جامعه را شکوفا کند، قند در دل مردم ساده و به هیجان آمده آب میسازد. مردمیواقغا چشم و گوش بسته که کوچکترین چیزی از حقه بازی شرکتها و افراد هفت خطی که در این بلبشو میآیند و میچاپند، نمیدانند.
ابوالفضل محققی
جای مجسمه "سوردولف" (از مسئولین کشوری و دولتی پس از انقلاب اکتبر)، یک صلیب چوبی بزرگ گذاشتهاند، با گرو ولالهائی که از دیر باز در این میدان جمع میشدند؛ کرو لالهایی که این بار دور صلیب جمع میشوند و با دست سخن میگویند. وضعیت رقت انگیزی دارند. حمایت دولتی از بین رفته، اماکن نگاهداری فرو پاشیده و به قیمتی ناچیز فروخته شده است، حال به سختی گذران میکنند.
ابوالفضل محققی
امر مشخصی در پیش روی ما است، تعدادی در شروع ولو اندک در داخل کشور به پا خاسته و خواهان برکناری ولی فقیه! خواهان نه به جمهوری اسلامی! و نه به جنگ هستند! آیا حمایتشان میکنیم؟ هم گامشان میشویم؟
تا قبل از هجوم دستگاههای امنیتی رژیم به سازمان در سال ۱۳۶۲ عباس از مسئولان اصلی سازمان در تشکیلات شرق تهران بود. بعد از یورش سال ۱۳۶۲ عباس به زندگی مخفی روی آورد و از عناصر اصلی تشکیلات مخفی سازمان در تهران بود و در کنار رفقای شهید خشایار خواجیان (فرامرز) ِ اسماعیل پورمحمدی (بهزاد) و حسن دشت آرا فعالیت سازمانی خود را ادامه داد.
احمد هاشمی
با ایجاد اطاق فکر و سپردن وظیفه تنظیم برنامه و خط مشی کلی، این فرصت برای حزب فراهم می شود که بتواند تمامی کسانی که دارای تخصص برجسته ای در زمینه های مختلف هستند را به همکاری دعوت کند، بدون اینکه عضو حزب شوند و از این طریق، حزب قادر خواهد بود، با کارزار وسیع تری همکاری روشنفکران سیاسی و متخصصین را تامین نماید.
یداله بلدی
درسال 53 با اقدامات مبارزه مسلحانه گروه دکتر اعظمی درلرستان، هبت که با دکتر اعظمی و دیگر اعضای گروه نسبت فامیلی داشت، بار دیگر مورد بازجوئی، و شکنجه قرار گرفت. ارتباط او با گروه اعظمی باعث شد که پس از گذراندن مدت محکومیت دوساله، به علت گمانهزنی ساواک در مورد فعالیت مجدد او پس از آزادی، از زندان آزاد نشد و به جمع ملیکشها پیوست.
آرام بختیاری
امروزه ادعا میشود که سبک نویسندگی جویس، این مهاجرایرلندی، روی نویسندگانی مانند: ویرجینیا ولف، ساموئل بکت، نابکوف، و سلمان رشدی، اثر گذاشته است. آثار جویس نمایش شک سکولار، تولرانس لیبرال، و هومانیسم شوخ طبع است.
شمی صلواتی
این سروده به شما اسماعیل عزیز که در قلبم جای دارید تقدیم می کنم تک تک؟ واژه های این سروده را از قلبم گرفتم و با تمام وجودم به شما تقدیم می کنم.
صادق شکیب
می گوید: دیناری در بساطم نیست تا چه رسد به مبلغ نجومی سه میلیون تومان . منتظرم ساعتی بگذرد تا بتوانم با تاریکی بیشتر هوا لباسم را پوشیده بروم پی کارم . بگذ ار هر چه می خواد پیش آید. فوقش دستم کجکی جوش می خورد.
عبدالستار دوشوکی
کسانی که در طی سالها به مردم بلوچ توهین کرده اند یا آنها را بیگناه کشته اند، ترفیع درجه گرفته و تشویق شده اند. و این نگاه مرگبار، خطرناک و تنفرآمیز برتری طلبانه و نهادینه شده در بلوچستان عادی شده است و به یک ضابطه و هنجار پذیرفته شده توسط مامورین نظام مبدل گشته است.
رحمان
بگذار تا بسوزد آتش
'بگذار تا بسوزاند
بگذار سیل را که روان گردد؛
ویران کند ستبر بنایی را
کو با نهیب ستونهاش، استوار،
بس ریشه ی درختِ پربار زندگی را خشکانده ست
'بگذار تا بسوزاند
بگذار سیل را که روان گردد؛
ویران کند ستبر بنایی را
کو با نهیب ستونهاش، استوار،
بس ریشه ی درختِ پربار زندگی را خشکانده ست
شمی صلواتی
چرا باید من از مرگ بترسم
نه مرد قدرت بودم و قاتل کسی!
اگر نتوانستم فاشیستها را شکست بدهم
[چون ضعیف تر بودم
مرگ برای من جزی از زندگی ست
و من زندگی را
آنطور که هست پذیرفتم
نه مرد قدرت بودم و قاتل کسی!
اگر نتوانستم فاشیستها را شکست بدهم
[چون ضعیف تر بودم
مرگ برای من جزی از زندگی ست
و من زندگی را
آنطور که هست پذیرفتم
یداله بلدی
در اواخر دیماه سال 47 حسن ضیاظریفی در بیدادگاه نظامی محکم و استوار از آرمان و مواضع سیاسیاش دفاع میکند؛ او در بخشی از دفاعیاتش میگوید: "یک امر بهعنوان نیت من و بهعنوان نیت مقدسم و بهعنوان راهنمای من در کارهای سیاسی و اجتماعی مطرح بوده و خواهد بود و آن آزادی و سعادت وطنم و سرفرازی و خوشبختی مردم زحمتکش و رنجدیده ایست که به نام ملت ایران خوانده میشود"
شمی صلواتی
برای رهای از درد
باید همچون بارش باران
همچون سیل بی امان
طغیان شد و پرچم عشق را
را به هر خونه برد
باید همچون بارش باران
همچون سیل بی امان
طغیان شد و پرچم عشق را
را به هر خونه برد