Skip to main content

فرهنگ و هنر

س. خرم
در ان جنگل مه آلود'
در غربتی ترسناک'
بسته شد ناگهان در اسمان'
و بر امد از خاوران صاعقه ای'
تا ببرد به ملاقات یک جلاد'
اتش خشم هزاران چشم اشنا.
مچاله شد او'مزداش پتویی چرکین'
در سراشیبی یک دره'
به سوی قعر زمین
حسن جلالی
شاید این پاها
و این قلبها
سرِ خود را در بیشهِ جنگلی
پشتِ حصارِ تاریکی
یا در هیاهویِ شهری
جا گذاشتند
که همیشه به دنبال هم می‌روند

من گم شدم در فضایِ وهمِ اتاقم
خسته‌ شدم و به خودم مرخصی میدم
اعجاز، در جانم حلول کرده
و با تمام گرسنگان جهان
و ستاره های راه شیری حرف می زنم
تا...روزی بر دهانهِ لوله تفنگها
گُل بروید.
س. خرم
کلید داران خزائن آلوده به خون'
سفلگان مزدور'
جملگی وارث سقوط.
جملگی دشمن انسان.
خواهند رفت به سراغ شان روزی
قربانیان عاصی
خواهند بست درگاه سقوط.
تا برسد به پایان هلاکت عشق
رحمان
فوران عربده ها در جیبِ ردایت
لکه هایِ سیاهِ رسوایی
در خون-  فریاد می زند
نفرین مادران و زنان سیاه‌پوش را
چگونه به جان می آوری؟
نفرینِ ابدی بر تو باد
تو را چه سود!
در معاملهِ سوداگرانِ شقایقها
چشم از این کژراهه خونین
وزین کُشتار جوانه ها برنمی تابی!
تو می دانی...
کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران حکم صادره برای محمد رسول‌اف را محکوم می‌کند و خواهان لغو فوری و بی‌قیدوشرط آن و همه‌ی احکامی است که برای هنرمندان منتقد و مخالف، شهروندان معترض و کنش‌گران عرصه‌های گوناگون صادر شده است. آزادی اندیشه و بیان بی‌هیچ حصر و استثنا حق همگان است.
محمد اعظمی
آیلا نویدی کارگردان و میزان سن و نویسنده نمایشنامه "4211 کیلومتر" (فاصله پاریس تا تهران) است. این نمایشنامه به سرگذشت پناهندگان سیاسی پرداخته و مشکلات آنها را در تبعید بازتاب داده است. این کار هنرمندانه، گذشته از توانائی های ذهنی او، حاصل نگاه و تجربه اش در تبعید است. نمایشنامه "4211 کیلومتر" در مراسم مولیر فرانسه برنده جایزه شد.
آیلا دختر ژینوس پزشکی و پرویز نویدی است. پدرش از فعالان چپ دوره محمد رضا شاه است که به دلیل فعالیت سیاسی در سال 1351دستگیر و تا نزدیک انقلاب در زندان بود. .
حسن جلالی
شیههِ اسبی از دور دستها میاید
وز پیشانیِ کوه می گذرد
و درگوش دشتِ فراخ می نشیند

گر می توانی چیزی بگو
کلمه ای بر زبان بیاور
آرام می شوم از این دلشوره
و هولی که شب بر جانم نشسته

س. خرم
اسیر در سرد خانه ای تاریک'
شکنجه گاهی خیابان گرد.
لانه پنج هیولا.
می رانند خونسرد.
فرود می ایند باتونها.
می گیرند راه از عابران.
می لرزد یک تن نحیف از 'شوک.
می ایستند پشت چراغ
کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران ضمن شادباش روز جهانی کارگر از مطالبات و خواسته‌های کارگران حمایت می‌کند و خواستار آزادی همه‌‌ی کارگران زندانی و فعالان کارگری در بند از جمله کیوان مهتدی عضو کانون نویسندگان ایران است. یکم مه، برابر با ۱۲ اردیبهشت، روز جهانی کارگر فرخنده باد.
آرام بختیاری
تجارتی کردن ادبیات، وادار نمودن نویسندگان به مکانیسم و قوانین تولید کتاب، بشکل کالایی سود آور، سوء استفاده از ادبیات برای تسکین، و برای منافع طبقاتی انحصاری بورژوازی، تولید ادبیات بی ارزش و غیر استتیک، زودگذر، استفاده ابزاری برای مغزشویی و حماقت جمعی، مستور میماند.
غالب آثار ادبی پیش پا افتاده، تریویال و سرگرم کننده بشکل نوول و رمان، و بدون ادعای استتیک ادبی و اهمیت آموزشی تربیتی، در مقایسه با هم، فاقد ارزشیابی خوب و بد هستند.
حسن جلالی
راه رفتن در کویرِ ظلمت اندود

سوختنِ

عشقی نامیراست

تو این را می دانستی،

که از هر سو می آیی…



از مرگ چیزی نگو

که تکیه بر قامت سپیدار

از نگاهت می گریزد

این بختکِ بی گاه،

کمرِ بیداد را

تو خواهی شکست،



ترانه دوست داشتن ها
رحمان
بهاران در راه است
قلب پروانه ها به تپش در می آید
و سر وُ صدای گنجشکها
بر گوش بهار می نشیند
واژه های من آرام آرام گرم می شوند
با شعله های اول ماهِ مه
شعرم...در هوای بهاری
به پرواز در می آید
بسوی جهانی که به انتظارش نشسته
حسن جلالی
امید،
ای واژه مقدس
ای شکوهِ مانا در درازنایِ تاریکی
ای کوهِ سربرافراشته
هنگامه هجومِ زنجیر و تاریکی
ای تکیه گاه همهِ دردها
همه رنجها و تلخی‌هایم
من سالهاست روی تیغهِ باریک زندگی
راه می روم
سقوطِ من چقدر نزدیک است
آنگاه که مرگ در آستانهِ درگاهی
چشم از من برنمی دارد.
وگر تو را
در پنهانی ترین لایه های جانم
در نمی یافتم
در این دنیایِ غم انگیز
س. خرم
سرچشمه 'ذهن سیاه'
آمد از فراز قله جهل'ارتفاع شقاوت'
وبه کام خویش کشید'
دشتی از ققنوس در قفس.
پیوست به اقیانوس جوشان.
شناور' ننگ' تا انتهای زمان.
نغمه خوان دشت' تازایش خاکستر .
س. خرم
این چشمه را سرچشمه کجا است'
که نهفته راز رهایی'
در رقص نور بر موج اش.
می بخشد عمر جاودان'
به کاروانهای تشنه راه'
ومی رسد مسیر جویباران اش'
به برکه های ایثار.
می روید از هر قطره اش'
جوانه امید
رحمان
ردِ تو را گنجشکان
از جنوبِ شرقِ خاوران آوردند
و من خاطره آن روز را
هر روز به خانه می آورم
نمی توانم فراموشت کنم
هنوز واژه های تو تسکینم می دهد
کانون نویسندگان ایران
او از آن‌دست انسان‌هایی بود که تجسم خودساختگی‌اند، برآمدگان از اعماق که به اوج می‌رسند؛ چونان کارگری حروف‌چین که نویسنده و مترجمی کلام‌آفرین. آن‌چه او را در این راه همراه و یاور بود پشتکار، خستگی‌ناپذیری و آرمان‌های انسانی بود که تا واپسین دم حیات با خود داشت و آثار و اثرات آن‌ها را چه در کوشش‌های اجتماعی و چه در کنش‌های ادبی‌اش می‌توان مشاهده کرد و نیز در پذیرش عضویت کانون نویسندگان ایران. اگر این‌یک را به سبب مخالفت تام و تمام با سانسور و دفاع از آزادی‌ بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برگزید، برابری‌خواهی چراغ راهنمای کنش‌های اجتماعی‌ و انتخاب آثار برای ترجمه‌هایش بود
محمود میرمالک ثانی
با این کودک به شهرم بر می گردم اما کسی انتظارمان را نمی کشد. در آنجا به دنیا آمده ام و تیر و تبارم از آنجاست. اما نه من کسی را می شناسم و نه کسی من را. تنها من را به نام می شناسند و صدا می زنند... نامی که فقط من را از دیگر همجنسانم تفکیک می سازد تا جامعه نظم خودش را از دست ندهد. نام یا شماره، فرقی با هم ندارند. تاریخ تولد و شماره ثبت، تنها تو را از دیگران جدا می سازد و نمی گذارد تا با دیگران اشتباه گرفته شوی. همانند شماره پلاک ماشین ها...
س. خرم
دریک سرزمین قلب'
می ریزد ترس ،تردید،
در طناب ،درسلاح،
وشما در جسنجوی قلبی،
که نمرده باشید در ان،
می روید هراسان از کنجی ،
به کنج دیگر،.
وابن پایان جنگ است
حسن جلالی
شانه های زخمین
و دستان تاول وُ... رُخسارهای زرد
تمام می شود
بوسه‌ها، لبخندها
و اشگِ شوقِ دیدارها می ماند

همه‌چیز می‌گذرد!
تمام می شود
اما...تنها عشق ماندگار است
و راز جاودانگی-اش را
همواره در گوش ما می خواند.
محمود میرمالک ثانی
چشم به چمدان زیر تختخواب می اندازد و تا مدتی به آن خیره می شود تا اینکه جرات می کند چمدان را بیرون بکشد و آن را در جلوی خود قرار دهد. روز به پایان خود نزدیک می شود و خورشید خرامان خرامان خود را از شهر دور می سازد تا اهالی خانه را با شب تنها گذارد. مستاجر اتاق شماره پنج همچنان در مقابل چمدان چمباتمه نشسته و به آن خیره شده.
رحمان
رویای فراموشی روزها
بیدار می شوند
و من سکوتی محاط در یقین خویش
سایه‌ ها را رج می‌زنم
شهامت آن زن پشتِ میله ها
درونم را می کاود
و گاه و بی گاه
صدای پرنده همیشگی
آغاز صبح را در من می خواند
س. خرم
ومی دهند به گرسنگان نوید بهشت.
این راهزنان جا‌مانده از زمان'
تاخته اند' بیش از انکه باید.
نزدیک است اما بزنگاه.
افتاده ترک به حصار.
می لرزنددژهای تقدس.
رسیده است'
سرخی آتش به افسون.
دیدنی است'
انقراض پس مانده ای از قهقرا.


محمود میرمالک ثانی
با سپیده صبح تنها نشانی که از او به چشم می خورد، اثر پیکری بود که بر سنگ قبر نقش بسته بود. زندگی دوباره به خفتگان قبرستان متروک بازگشت. درختان کهنسال قبرستان متروک نیز می توانستند به حیات خود امیدوار باشند تا وقتی که خورشید نورافشانی خود را از آنها دریغ نمی کرد.
سیامک کلهر
اگرچه سالهاست در میهن ما حکومت جور و ستم جمهوری اسلامی،کوشیده است که از ارزش و اعتبار نوروز بکاهد و جشن و شادمانی را از مردم بگیرد و بجای نوروز، اعیاد و مناسبت های مذهبی را بنشاند، اما، حکومت شادی سوز و مرگ آفرین فقه ها، هرگز نتوانسته است امید، شادمانی و همبستگی را از مردم بگیرد.
امسال نیز، مادران و پدران داغدار در آغاز بهار و آمدن نوروز با شمع وگل به دیدار فرزندان عزیزشان در خاورانهای ایران میروند و با فرزندان خود تجدید عهد می کنند که تا پایان ظلم و ستم از پای ننشینند
کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران عید نوروز و سال نو ۱۴۰۳ را به مردم ایران و همه‌ی کسانی که این روز را جشن می‌گیرند، به خانواده‌های جان‌باختگان راه آزادی، به اعضای خود و به اهل قلم شادباش می‌گوید و امید دارد در سال پیشِ رو درهای زندان به روی زندانیان سیاسی و عقیدتی گشوده شود، بساط سانسور در هر شکل و اندازه به فنا رود و آزادی چونان درختی در بهار بشکفد، شاخه بگسترد و بار گیرد؛ رفاه بر سفره‌های مردم و شادی مدام بر قلب‌هاشان بنشیند.
رحمان
نخستین شکوفه
بدون بهار
غروبِ روزهای آخر پاییز
شکفته بود در باغ
و من آخرين جمعه ى سال
مُعطر بودم از گلاب وُ بهار
شاخه گلی روییده
در جمجمه و دستانم
جمعه غروب آفتاب را
انتظار می کشید
س. خرم
زببا است بیگمان بهار.
جلوه می کند اما'
به دور از رنج همیشه مدفون'
در زمستان.
امید ها است مرا به بهاری دیگر'
بهار دربهار.
تا نوزد نسیم با بوی نان.
نزند آذرخش بر جنگل بیداد.
تا ننشیند درخت عدل به شکوفه.
پر نشود جهان'
از"حق نوای" مرغ شباهنگ.
حسن جلالی
داشت به آخرِ خط می رسید
گفت: قهرمانان همه مُردن
شما از کدام قهرمان حرف می‌زنید..!
زنها دیگر خسته شدند
هیِ قهرمان زاییدن
هیِ در تاریکی گم شدند
می خواهند کمی هم زندگی کنند
کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران با بزرگ‌داشت خاطره‌ی مهساها، نیکاها و آرمیتاها که جان عزیزشان در این راه فدا شد، این روز تاریخی را به تمامی زنان و مردان آزادی‌خواه شادباش می‌گوید ــ به‌ویژه به زنان شجاعی که حتی در بند یا زیر سایه‌ی تهدیدِ آن نیز برای آشکار کردن تباهی قلم می‌زنند زیرا دریافته‌اند که «آزادی بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان» ضرورتی انکارناپذیر برای تحقق و پاس‌داشتِ زندگی شایسته‌ی انسانی است.
رحمان
امروز جهان غم انگیزتر از همیشه
چشم بر کشتارِ درختانِ زیتون فروبسته
وز من می خواهد
چشم فروبندم
قلبم را وانهم و به حاشیه روم
آه...ای آسمان ببار
ببار که از پشتِ ابرهای تیره
شاخه های نور
خونهای خشگیده زمین را
خواهد شست.

س. خرم
میگویند'
صدای کامیونهابلند بود'
وفریاد های'
ان جماعت گرسنه ترسناک.
پس انها را کشتیم'
تا سرگرم شویم'
در واقعی ترین ژانر وحشت.
خالی بود جای هالیوود.
حسن جلالی
سپیده‌ دمید وُ...
صبح 
از فَلقِ سرخ برآمد
خواب از چشمانم گریخت
گرم نشد دلم
گیتی پورفاضل
برف می بارد و من
به تماشای تو ای هوش ربا
از پَسِ شیشه به هر تکه ی رقصان
که سر شاخه ی عریان درخت
می نشیند به نیاز
یا زمین را بدهد بوسه به ناز
سرخوشانه به شگفتی نگرم
س. خرم
نزدیک است سحر.
دیر کرده است خش خشی'
که می روبد شب'
از دل کوچه.
شور می زند دلش.