Direkt zum Inhalt

فرهنگ و هنر

رحمان
در شبی خسته
و فریاد در تالابی سیاه
گیج و گُنگ نمی دانی
باد از کدام جهت می وزد
روبه‌روی دریا ایستادی
یا رو به دشتی خشگ و تشنه
از هیچ طرف صدایی نمی آید،
در قله ها برفی نمانده
کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران ضمن دفاع از حق انتخاب پوشش، بار دیگر حمایت خود را از حق تشکل‌یابی زنان اعلام می‌کند و این بازداشت‌ها و پخش اعترافات اجباری‌ را ادامه‌ی سرکوب سازمان‌یافته‌ی زنان می‌داند. آزادی بی قید و شرط، حق سپیده رشنو و همه‌ی زندانیان سیاسی و عقیدتی است.
رحمان
از نهیب سپیدارها
بیدار می شوم
وز نجوایِ گلهای سرخ سرشارم
و شعر از لبهایم
لبریز می شود
و من از مرگ نجات پیدا میکنم
اسد عبدالهی
علی اهل مرودشت شیراز است. قرار بود سه‌ماه تابستان اینجا پیش عموی مادرش بماند و کار کند و به مرودشت برود، اما انگار در تهران ماندگار شده... «مامانم من‌رو به مدرسه برد، گفتن پُر شده، جا نداریم، همین مدرسه‌ی... تو مولوی؛ پارسال همونجا درس خوندم، کلاس اول بودم اما امسال دیر رفتیم و گفتن نمیشه، نمی‌ذاریم...» علی به‌همراه مادرش سراغ چند مدرسه دیگر هم رفته اما نتیجه نداشته و حالا گردوفروشی می‌کند.
image-20220713181331-1
محمود شوشتری
شعر کسرایی را جدا از ویژگی‌های هنری بسیار؛ باید شعری با دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی میهن قضاوت کرد. کسرایی از همان سال‌های جوانی به شهادت سروده‌هایش سودای بهروزی وطن و آرزوی سعادت مردم را در سر داشت و با همین انگیزه به طرف حزب توده ایران کشیده شد. به این اعتبار است که احساس و عاطفه‌ای را که او در اشعارش به مخاطب خود منتقل می‌کند، تصویری از اوضاع جاری کشور است و مُهر و نشان تلخی و شیرینی وقایع میهن است را برخود دارد.
م. شفق
بربام ترانه های تلخ،،،
هرگز به عبث نسرودی،،،
شعر انکار انسان را،،،
چه پست وبی خرد آنان،،،
که می هراساندند،،،
وتو مرگ را به سخره می بردی،،،
کسرایی حتی در واپسین سال‌های عمر نیز در این اندیشه است که باز هم بتواند در تندخیز‌های حادثه بار دگر، امّا بگونه‌ای دیگر فانوس راهنمایی بَرکِشد و دستی به دادخواهی دل‌ها درآورد. دریا روا ندار که من این گونه در این‌جا به عبث و سردرگم رها شوم. پشت سرم خطر است و در پیش رو زندگی و دشواری‌های آن که کمر به هلاکت‌ام بربسته اند. در منگنه زندگی از پیش و پس گرفتار شده‌ام.
س. خرم
برای کودک کار که در روز سه شنبه۲۹ تیر ماه توسط اتومبیل تشریفات وزارت خارجه وهمزمان با سفر پوتین و اردوغاند درخیابان ولیعصر تهران کشته شد اما تمام رسانه ها از اعلام مرگ او خود داری کرده اند
خانه ات  بود 
مدرسه ات بود
آن خیابان پر هیاهو
گرسنه میشدی.سیر میشدی 
تشنه میشدی. سیراب میشدی
بزرگ می شدی
رحمان
نام تو را،
باد های شمالی با خود بُرد
و درختی که بی دریغ
در سایه سارش آسودی
آهی بر لبانش نشست وُ
سکوت کرد
س. خرم
امیدی داشت به
سرمای سنگینه اعماق
به باز هم فشردن خویش
به تاریکی شب
به سایه ی ابری تیره
وزید اما شبانه باد های گرم
از دریای نفس ها
تو کی بر طناب بوسه زدی
شاید سحر
شاید غروب
وشاید هم نیمه های شب
آخرین لحظه ها چگونه گذشت
م. شفق

که ستاره ی صبح درآن سوسو میزند،
آری من همه جا هستم،
حتا درزمزمه ی قطره های آب،،،،،،،
کسرایی در سال‌های سیاه پس از پیروزی کودتا در شرایطی که دستگاه داغ و درفش و اعدام میهن دوستان سه شیفته در کار بود و دلالان میوه چین کشورهای حامی کودتا در رفت و آمد و بستن قراردادهای چرب و دندان‌گیر بودند، شعر «در اندوه سیمرغ» را سرود. شرایطی دشوار که جامعه روشنفکری و بسیاری از شعرا در هاله‌ای از خمود و دل‌زدگی فرو رفته بودند. در این سال‌های سیاه بود که زنده یاد مهدی اخوان ثالث شعر زیبا و معروف خود «زمستان» را سرود. کسرایی نیز گرفتار همین دل‌زدگی است که روحیه و احساس آن را در شعر «اندوه سیمرغ» شاهد هستیم.
رحمان
هنوز صدایِ گامهاشان
پیامی دارد، از سپیده دمان
در این شبهای بی فروغ
خاطره همه ستاره ها
سینه به سینه یادم می آورد
فورانِ دُشنام وُ سنگینیِ ستم
میهن جزنی
آیلا نویدی که در خاکی دور از وطن اجدادی‌اش متولد شده و رشد کرده، به خوبی توانسته بین دو فرهنگ هماهنگی به‌وجود آورد و در عین حفظ روابط عاطفی با خانواده و فامیل و دوستان ، به درک فرهنگ غربی نایل آید و به عنوان یک ایرانی‌الاصل با شخصیتی استوار و اعتماد به نفسی برخاسته از فرهنگ غنی سرزمین‌اش، در زندگی اجتماعی و فرهنگی کشور میزبان، به موفقیت‌هایی دست یابد و این امر مایه‌ی افتخار ما ایرانیان است.
گیتی پورفاضل
به گامی چند آنسوتر
زنی مستور زیر چادری تیره
خرامان راه می پیمود و نجوا با دل خود داشت
هوای سرد پاییزی زلای درز کفش اش
می ربود از پنجه های پای او یارای رفتن را
وچه آشفته می بارید
از چشمان خونبارش
سرشکِ غم
به رخساره که روزی چون بهاران
پُر طراوت بود و زیبا
زلال چشمه چشم اش
رحمان
صدایِ رهگذری بر بالِ نسیم
می وزد
و در پشتِ دیوار
خاموش میشود
تنها گلی رُسته،
در میانهِ خشگ-
بر مردمک چشمانم می نشیند
همیشه منتظر است،
و گر پاهایم توانِ رفتن باشد
از پله ها پایبن بیایم
کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران ممنوعیت ملاقات با زندانیان سیاسی از جمله کیوان مهتدی و آنیشا اسدالهی و پرونده‌سازی برای آنان را محکوم می‌کند، حمایت خود را از حق تشکل‌یابی و ارتباط با نهادهای همسو اعلام می‌دارد و از نویسندگان و آزادی‌خواهان مستقلِ سراسر دنیا می‌خواهد که صدای رسای اعتراض به این سرکوب‌ها و آزارها باشند
رحمان
پر واضح است که کتاب را در سبد خرید مردم نمی توان با ارزاق عمومی مقایسه کرد، مقصود آن است درصد پایینی از مردم که علاقه مند به کتاب هستند قدرت خرید هر کالایی را دارند و از آن جمله قادر به خرید کتاب نیز هستند
رحمان
آنان که با طلوع آفتاب می روند
با تنپوشهایی از بوی عرق
شبِ خستهِ باز می گردند
و هیچگاه رویایِ نان،
رهایشان نمی کند
در بیهوده گی پر آشوب سایه ها،
انگشت اشاره،
دهان دارد بی صدا
چشم دارد و بو می کشد
کسانی از روشنایی میایند
گُم می شوند در تاریکی بی صدا
محمود جوادیان (وهن کوتنایی)
باران سرد
بر گرمای آبادان بارید
لبِ تشنه و زخمی کارون
از خونابه تَر شد
انگار از چشم های سرخ و اندوه ِ روان
کارون ِ خاکستری و آرام
دوباره برخاست و آبی شد!
م. شفق
من از آبان،
چگونه‌ بغض برچینم،
که آبادان به خون خفته است،
ورنگین جامگان چون برگ می‌ریزند،
شورای دبیران به پیش
فوج خروشان مردم ستم‌دیده‌ از جای‌جای ایران، فریاد همراهی و همدلی با مردم دردمند آبادان سرداده‌اند. اکنون که خشم عمومی از فساد، دزدی، ناکارآمدی، سرکوب و خفقان، امواج هم‌بسته‌ای از اعتراضات مردمی را به دنبال داشته است، از همه‌ی افرادی که در یگان‌های نظامی تبدیل به عامل سرکوب مردم شده‌اند، می‌خواهیم، سلاح‌های خود را زمین گذاشته و به آغوش ملت بازگردند.
رحمان
رج می زنم
زخم‌هایم را 
بیشمار است، تمام نمی شود
هر چی جمع می‌کنند
باز هم جمع می‌شوم
نسیم خاکسار
امروز آبادان، با چشمی گریان و دلی اندوهگین. برخاسته است به اعتراض آبادان و هر روز از زیر آوارِ برجِ متروپل مُرده بیرون می آورد. ساختمانی که از پیش برای خیلی‌ها معلوم بود خطر فروریزش دارد. حادثه‌ای که آتش سوزی سینما رکس را به یاد ما می‌آورد. همشهریان عزیزم، به شما که عزیزانتان را از دست داده‌اید و دردمند و سوگوار به خیابان‌ها آمده اید و اندوه و خشم‌تان را فریاد می‌زنید تسلیت می‌گویم و در این سوگواری و اندوه با شما همدردی و هم‌صدایی می‌کنم.
س. شکیبا
چون ارواح نا آرام
می توفد
  مشتاق و بی پروا
بر دیوار
می کوبد
م. امان
برای همه کار و نان و مسکن می خواستیم
برای همه مسکن هایی مشابه می خواستیم
با یک چشم خندان به آن می نگرم، یا یک چشم گریان
کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران بر اساس منشور خود اعتراض به گرانی وحشتناک این روزها و نیز کاربرد اینترنت برای بیان این اعتراض را حق مسلم و بی‌چون و چرای همگان می‌داند و سرکوب و سانسور و بازداشت و کشتار مردم مظلوم و بی‌دفاع را محکوم می‌کند.
کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران بازداشت کیوان مهتدی و دیگر فعالان صنفی و سیاسی و نیز پرونده‌سازی برای آنان را محکوم می‌کند و حمایت خود را از حق تشکل‌یابی و ارتباط با نهادهای همسو اعلام می‌دارد.
م. شفق
من قلب شورشم،
سرشار از خشم،
سراپای انزجار،
با نشانی ازگلوله های شلیک شده،
به بهای سنگین نان،
کانون نویسندگان ایران
 - در پی انتشار فراخوانی برای اعتراض عمومی به گرانی‌ها و بازداشت‌های امنیتیِ چند روز اخیر شهرهای خوزستان، اینترنت موبایل در بسیاری از شهرهای این استان قطع یا به شدت کند شد.
ع. خندان
سرم را پایین انداختم و به طرف پل خواجو حرکت کردم چند قدمی نرفته بودم که ناگهان سرم را بلند کردم در جلو چشمم صحنه ای دیدم که ناخودآگاه موهای تنم سیخ شد و از تمام سلول های بدنم حرارت خارق العاده ای خارج می شد احساس کردم گر گرفته ام مرد جوان سی و هفت هشت ساله ای با قد بلند و عضلات پیچیده، تا شده، با دست یک کیسه گونی گرفته و درپشت سرش دختر شش هفت ساله ای با صورتی از سرما سرخ شده و دستانی که کیسه گونی را به پشتش گرفته به دنبال پدر در حرکت بود بچه لباسی مندرس به تن داشت برق نگاهش در چشمانم سوزش شدیدی ایجاد کرده بود فقط خیره شده بودم مات و متحیر، به آرامی از کنارم گذشتند و من چون مجسمه ای بی تحرک ایستاده بودم
بار دیگر نهادهای امنیتی به محل زندگی و کار چند تن از فیلم‌سازان هجوم برده‌ و لوازم شخصی و کاری آن‌ها را ضبط، بازخواست‌ها و بازداشت‌ها را آغاز کرده‌اند.
م. شفق
تکه آهنی گداخته،
درجنهم سود،
زیر پای دپوی سرمایه،
در فشار مناسبات زاده میشوم،
به فراوانی جمعیتی بزرگ،
به سرسختی حلقه های زنجیر،
رحمان
از کدامین سو می آیی
با نغمه هایی در گلو
و کلماتی که همانند
گنجینه اسرارِ ستاره ها
بر آسمان نشسته